نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
1551 | 11 | 78 | وجاءه قومه يهرعون إليه ومن قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هؤلاء بناتي هن أطهر لكم فاتقوا الله ولا تخزون في ضيفي أليس منكم رجل رشيد |
| | | قوم لوط (از ورود این جوانان زیبا آگاه شدند و) شتابان به سوی لوط آمدند. قومی که (آلوده به گناه بودند و) پیش از آن (هم) اعمال زشت و پلشتی (چون لِواط) انجام میدادند. لوط بدیشان گفت: ای قوم من! (شرمتان باد! بر مهمانان من ببخشائید و) اینها دختران منند و برای شما (از آمیزش با ذکور) پاکیزهترند (من حاضرم آنان را به عقد شما درآورم) پس از خدا بترسید و در مورد مهمانانم مرا خوار و رسوا مکنید (و بدیشان تعدّی و تجاوز منمائید). آیا در میان شما مرد راهیاب و راهنمائی، یافته نمیشود؟ [[«یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ»: به سوی او شتابان آمدند. عشق گناه ایشان را شتابان به سوی او راند. «هؤُلآءِ بَنَاتِی»: اینها دختران من هستند. مراد این است که دختران خود را با عقد ازدواج در اختیار سران شما میگذارم. یا این که من چون پیغمبرم در حکم پدر امت خود میباشم و زنان آنان انگار دختران من هستند (نگا: شعراء / 166). از خدا بترسید و بروید با زنان ازدواج کنید و بیامیزید. «فِی ضَیْفِی»: درباره مهمانانم. واژه ضیف، در اصل مصدر است و برای مفرد و تثنیه و جمع به کار میرود. «رَشِیدٌ»: عاقل. راهیاب. راهنما.]] |
|
1552 | 11 | 79 | قالوا لقد علمت ما لنا في بناتك من حق وإنك لتعلم ما نريد |
| | | گفتند: تو که میدانی ما را به دختران تو نیازی نیست، و میدانی که چه چیز میخواهیم. [[«مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ»: ما به دختران صلبی تو یا زنان خودمان که آنان را دختران خود میدانی چندان نیازی نداریم. یا این که: ما بر زنان خود حق داریم و مالک آنان هستیم، امّا ... «حَقٌّ»: مالکیّت. نیاز. احتیاج.]] |
|
1553 | 11 | 80 | قال لو أن لي بكم قوة أو آوي إلى ركن شديد |
| | | لوط گفت: کاش! بر شما توانائی میداشتم (تا با قدرت و قوّت هرچه بیشتر با شما میجنگیدم و از مهمانان خود دفاع مینمودم) یا این که تکیهگاه محکمی (چون قوم و عشیره و پیروان فراوان و همپیمانان نیرومند) میداشتم و بدان (از دست شما) پناه میبردم (و به دفع اذیّت و آزارتان از مهمانانم میپرداختم و شما افراد خیرهسر و بیشرم را سرکوب میکردم). [[«آوِی»: پناه میبرم. «رُکْنٍ»: تکیهگاه. مراد این است که کاش غریب نمیبود و او و عمویش ابراهیم قبیله و خویشاوندان زیادی میداشتند (نگا: انبیاء / 71، عنکبوت / 26).]] |
|
1554 | 11 | 81 | قالوا يا لوط إنا رسل ربك لن يصلوا إليك فأسر بأهلك بقطع من الليل ولا يلتفت منكم أحد إلا امرأتك إنه مصيبها ما أصابهم إن موعدهم الصبح أليس الصبح بقريب |
| | | (فرشتگان بعد از اطّلاع از پریشانی لوط و اصرار بزهکاران، به لوط) گفتند: ای لوط! ما فرستادگان پروردگارت هستیم، (این زشتکاران) دستشان به تو نمیرسد (و نمیتوانند کوچکترین بلا و کمترین زیانی به تو برسانند). اهل و عیال خود را در پاسی از شب بکوچان، و کسی از شما پشت سر خود را ننگرد (تا هول و هراس عذاب را نبیند و دچار شرّ و مصیبتی نشود) مگر همسر تو که او میماند و به همان بلائی که آنان بدان گرفتار میگردند گرفتار میشود. موعد (هلاک) ایشان صبح است. آیا صبح نزدیک نیست؟ (بلی موعد نزدیکی است و مترس هرچه زودتر فرا میرسد). [[«لَن یَصِلُوا إِلَیْکَ»: دستشان به تو نمیرسد. دسترسی به تو پیدا نمیکنند. یعنی در حق ما یا شما نمیتوانند کاری بکنند. «أَسْرِ بِأَهْلِکَ»: اهل و عیال خود را در شب بکوچان. از مصدر (إِسْراء) به معنی: شب روی. «بِقِطْعٍ مِّنَ الَّیْلِ»: در بخشی از شب. ذکر (لَیْل) بعد از (أَسْرِ) برای تأکید بیشتر است. «إِمْرَأَتَکَ»: مستثنی از (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ) است. «إِنَّهُ»: واژه (ه) ضمیر شأن است.]] |
|
1555 | 11 | 82 | فلما جاء أمرنا جعلنا عاليها سافلها وأمطرنا عليها حجارة من سجيل منضود |
| | | هنگامی که فرمان ما (مبنی بر هلاک قوم لوط) فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو نمودیم و آنجا را با گِلهای متحجّر و پیاپی سنگباران کردیم. (بدین ترتیب شهر و دیار کسانی که همهچیز را وارونه کرده بودند، واژگونه شد و در زیر سنگها مدفون گردید). [[«عَالِیَهَا»: فوقانی آن. سطح آن. «سَافِلَهَا»: تحتانی آن. پائین آن. «أَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً»: آنجا را سنگباران کردیم. بر آنجا سنگهای فراوانی فرود آوردیم. «سِجِّیلٍ»: سنگ گِل. گِلی که به سنگ تبدیل شده باشد (نگا: ذاریات / 33). «مَنضُودٍ»: متتابع و منتظم. پیاپی. مراد رگبار سنگها و پیدرپی آمدن آنها است.]] |
|
1556 | 11 | 83 | مسومة عند ربك وما هي من الظالمين ببعيد |
| | | سنگهائی که از سوی پروردگار تو نشاندار (به نشان عذاب و بدون بازدارنده قرار داده شده) بودند. این چنین سنگهائی از ستمکاران (دیگر هم) به دور نیست (و هر گروه منحرف و ملّت ستمپیشهای چنین سرنوشتی در انتظارش میباشد). [[«مُسَوَّمَةً»: نشاندار. نشاندار به نشان عذاب و نشانهگیری شده به سوی نقطه معلوم و فرد معیّن. مسخّر و مسلّط. غیرقابل جلوگیری و پیشگیری. «مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ»: سنگها به فرمان خدا مشخّص و معلوم شده بود که به کجا و به چه کسی اصابت کنند. سنگها از سوی خدا بر آنجا و ساکنان آن مسخّر و مسلّط شده بود و چیزی و کسی نمیتوانست از آنها جلوگیری کند و مانع اجرای فرمان خدا شود (نگا: المنار، جلد12، صفحه 137). «مَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ»: چنین عذابی از سایر ستمکاران هم به دور نیست و مردمان ستمپیشه در هر عصر و زمانی باید انتظار این گونه مجازات را داشته باشند. سرزمین قوم لوط از ستمکاران مکّه چندان دور نیست و سر راه آنان در کوچهای زمستان و تابستان قرار دارد (نگا: حجر / 76، صافّات / 137 و 138).]] |
|
1557 | 11 | 84 | وإلى مدين أخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره ولا تنقصوا المكيال والميزان إني أراكم بخير وإني أخاف عليكم عذاب يوم محيط |
| | | شعیب را (نیز) به سوی قوم مدین فرستادیم که از خود آنان بود. (شعیب بدیشان) گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید (و بدانید که) جز او معبودی ندارید. و از پیمانه و ترازو مکاهید. من شما را خوب و بینیاز (از کاستن از مقادیر و اوزان) میبینم (و شایسته نیست با وجود ثروتمندی از چیزهای مردم بدزدید و کمفروشی بکنید. اگر ایمان نیاورید و شکر نعمت را نگزارید) من بر شما از عذاب روز فراگیر میترسم. [[«مَدْیَنَ»: اسم قوم شعیب است (نگا: اعراف / 85). «الْمِکْیَالَ»: کیل و پیمانه. «الْمِیزَانَ»: ترازو. «إِنِّی أَرَاکُم بِخَیْرٍ»: من شما را خوب و محلّ امید میبینم. من شما را ثروتمند و نیکوحال و بینیاز میبینم. «مُحِیطٍ»: فراگیر. مراد از فراگیری روز قیامت، فراگیر بودن عذاب آن است. «خَیْرٍ»: در اینجا مراد از این واژه مال و دارائی است که مایه کسب خیر و صلاح و نفع و سود است (نگا: بقره / 215 و 272 و 273). یا این که مراد تشویق و ترغیب ایشان به نیکی و نیکوکاری است و (خَیْر) به معنی خوب و نیک است.]] |
|
1558 | 11 | 85 | ويا قوم أوفوا المكيال والميزان بالقسط ولا تبخسوا الناس أشياءهم ولا تعثوا في الأرض مفسدين |
| | | ای قوم من! پیمانه و ترازو را از روی عدل و داد، به تمام و کمال بسنجید و بپردازید و از چیزهای مردم نکاهید و در زمین تباهکارانه تباهی نکنید. [[«أَوْفُوا»: به تمام و کمال بپردازید و به تمام و کمال دریافت کنید. «لا تَبْخَسُوا»: نکاهید. کم ندهید. «لا تَعْثَوْا»: فساد راه نیندازید. تباهی مکنید. «لا تَعْثَوْا فِی ...»: (نگا: بقره / 60، اعراف / 74). «لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَآءَهُمْ»: تعمیم بعد از تخصیص است و گذشته از مقادیر و اوزان، شامل کشیده، شمرده، مِتْر شده، و غیره خواهد شد.]] |
|
1559 | 11 | 86 | بقيت الله خير لكم إن كنتم مؤمنين وما أنا عليكم بحفيظ |
| | | (ای قوم من!) چیزی را که خداوند (از مال حلال) برایتان باقی میگذارد (از چیزی که از مال حرام گرد میآورید و روی هم میاندوزید) بهتر است، اگر مؤمن باشید (و حرف مرا و وعدهی خدا را باور میدارید). من (تنها مبلّغ اوامر خدایم و) محافظ (اقوال و افعال) شما نمیباشم (و توانائی جزا و سزای رفتار و کردار و گفتارتان را ندارم). [[«بَقِیَّةِ اللهِ»: مراد سودی است که پس از به تمام و کمال پرداختن پیمانه و ترازو برای مؤمن میماند. اعمال صالحه و ثواب معنوی (نگا: کهف / 46، مریم / 76). طاعت و عبادت خدا و انتظار پاداش آن. «حَفِیظٍ»: مراقب احوال و افعال. نگهدارنده از بزهکاریها و زشتکاریها.]] |
|
1560 | 11 | 87 | قالوا يا شعيب أصلاتك تأمرك أن نترك ما يعبد آباؤنا أو أن نفعل في أموالنا ما نشاء إنك لأنت الحليم الرشيد |
| | | گفتند: ای شعیب! آیا نمازهایت به تو دستور میدهد که ما چیزهائی را ترک کنیم که پدرانمان (از قدیم و ندیم) آنها را پرستیدهاند؟! (مگر میشود عبادت بتهائی را رها سازیم که از دیرباز نیاکانمان را بر آن دیدهایم و خود نیز بر آن رفتهایم؟! یا نمازهایت به تو دستور میدهد که ما آزادی خود را از دست بدهیم) و ما نتوانیم به دلخواه خود در اموال خویش تصرّف کنیم؟! تو که مرد شکیبا و خردمندی هستی (چرا باید چنین سخنان یاوه و پریشانی بگوئی؟!) [[«صَلَوَات»: جمع صَلاة، نمازها. به صورت مفرد هم ذکر شده است. نماز مهمترین و آشکارترین سمبل دین است. «أَصَلَواتُکَ تَأْمُرُکَ»: این جمله به صورت استفهام انکاری و برای استهزاء است. «الْحَلِیمُ»: شکیبا. خردمند. «الرَّشِیدُ»: عاقل و بالغ. راهیاب و راسترو (نگا: جنّ / 21). «إِنَّکَ لاَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ»: این جمله نیز جنبه استهزاء و ریشخند را دارد.]] |
|