نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
3620 | 34 | 14 | فلما قضينا عليه الموت ما دلهم على موته إلا دابة الأرض تأكل منسأته فلما خر تبينت الجن أن لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا في العذاب المهين |
| | | زمانی که بر سلیمان (که سمبل قدرت و عظمت بود) مرگ مقرّر داشتیم، جنّیان را از مرگ او نیاگاهانید مگر موریانههائی که (مدّتها بود به عصای سلیمان رخنه کرده بودند و) عصای وی را میخوردند. هنگامی که سلیمان (که در میان جنّیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را میپائید) فرو افتاد، فهمیدند که اگر آنان از غیب مطّلع میبودند، در عذاب خوار کننده (ی بیگاری و اسارت) باقی نمیماندند (و راه خود را در پیش میگرفتند). [[«قَضَیْنَا»: مقرّر داشتیم. واجب گرداندیم. فرمان صادر کردیم. «دَآبَّةُ الأرْضِ»: موریانه. چوبخواره. چوبخوارک. واژه (أَرْض) به معنی (أَکْل) یعنی خوردن است. یا این که جمع (أَرَضَة) به معنی موریانه بوده و در نتیجه (دَآبَّةُ الأرْضِ) معنی موریانهها و چوبخوارهها و چوبخوارکها دارد. «مِنسَأَة»: عصا. «تَبَیَّنَتْ»: فهمیدند و دانستند. این فعل از افعال ذو وجهین است و در اینجا به صورت متعدّی به کار رفته است. فاعل آن (الْجِنُّ) و مفعول آن جمله (أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ...) میباشد. «لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ»: اشاره به این است که جنّیان که مردمان این همه خوارق و اوهام بدیشان نسبت میدهند، و گویا فالگیران و کاهنان و دیگر شیادان، سحر و جادو را با استمداد از ایشان میکنند، و بالاخره از غیب آگاهشان میدانند، قرآن آنان را در کار غیب همچون انسانها ناتوان و درمانده معرّفی میفرماید. «الْعَذَابِ الْمُهِینِ»: چه بسا اشاره به کارهای سنگین و سختی باشد که سلیمان گاهی به عنوان جریمه و مجازات بر عهده گروهی از جنّیان میگذاشت. یا این که عدم آزادی، خودش عذاب خوار کننده و کمرشکنی است.]] |
|
3621 | 34 | 15 | لقد كان لسبإ في مسكنهم آية جنتان عن يمين وشمال كلوا من رزق ربكم واشكروا له بلدة طيبة ورب غفور |
| | | برای اهالی سبا در محلّ سکونتشان نشانهای (از قدرت خدا) بود. دو باغ (عظیم و گسترده) در سمت راست و چپ (شهر یمن، با میوههای فراوان. بدیشان گفته شد:) از روزی پروردگارتان بخورید و شکر او را به جای آورید. شهری است پاک و پاکیزه، و (پربرکت و نعمت، و آفریدگارتان) پروردگاری است بس آمرزنده. [[«سَبَإٍ»: قبیله مشهور سَبَأ. شهر سبأ. ساکنان شهر سبأ. «مَسْکَنِهِمْ»: محلّ سکونت ایشان که مأرب است و در 100 کیلومتری صنعاء قرار دارد. «آیَةٌ»: نشانه قدرت خداوند تعالی. «جَنَّتَانِ»: دو باغ. مراد باغهای فراوان و متّصل به هم است. بدل از (آیَة) یا خبر مبتدای محذوف و تقدیر چنین است: هِیَ جَنَّتَانِ، و یا این که مبتدا است و خبر آن محذوف بوده و در اصل چنین است: هُنَاکَ جَنَّتَانِ. «بَلْدَةٌ»: شهر. خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است. هذِهِ بَلْدَةٌ.]] |
|
3622 | 34 | 16 | فأعرضوا فأرسلنا عليهم سيل العرم وبدلناهم بجنتيهم جنتين ذواتي أكل خمط وأثل وشيء من سدر قليل |
| | | امّا آنان (از شکر نعمت) رویگردان شدند (و مغرور رفاه و لذائذ گشتند). بدین سبب ما سیل ویرانگری را به سویشان روان کردیم و باغهای (پربرکت و پرمیوهی) ایشان را به باغهای (بیارزش) با میوههای تلخ، و درختهای شوره گز و اندکی درخت سدر، مبدّل ساختیم. [[«الْعَرِمِ»: ویرانگر. در این صورت (سَیْلَ الْعَرِمِ) اضافه موصوف به صفت است. یا این که جمع عَرِمَة، به معنی سدّ است. برخی هم آن را نام درّهای دانستهاند. «أُکُلٍ»: ثمره (نگا: رعد / 4). «خَمْطٍ»: تلخ. بدمزه. «أَثْلٍ»: گز. شوره گز. «سِدْرٍ»: نام درختی است مشهور به کُنار.]] |
|
3623 | 34 | 17 | ذلك جزيناهم بما كفروا وهل نجازي إلا الكفور |
| | | این (تعویض و تبدیل،) چیزی بود که به خاطر کفران نعمت، ایشان را بدان کیفر دادیم. مگر ما جز ناسپاس را مجازات میکنیم؟ [[«هَلْ نُجَازِی؟»: آیا مجازات میکنیم و کیفر میدهیم؟]] |
|
3624 | 34 | 18 | وجعلنا بينهم وبين القرى التي باركنا فيها قرى ظاهرة وقدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي وأياما آمنين |
| | | میان آنان و شهرهای دیگری که پربرکت و نعمت کرده بودیم، شهرکها و روستاهائی ساخته و پرداخته بودیم که (از یکی، دیگری) نمایان بود، و در میان آنها فاصلههای مناسب و نزدیک به هم ترتیب داده بودیم (به گونهای که امنیّت برقرار بود و نیازی هم به حمل آب و توشهی سفر دیده نمیشد. توسّط انبیاء بدیشان پیام دادیم که) شبها و روزها در امن و امان در آنجاها سیر و سفر کنند (و از حق منحرف نشوند و به یاد الطاف خدا باشند و پرستش او را فراموش ننمایند). [[«قُریً ظَاهِرَةً»: شهرها و روستاهائی که به هم نزدیک و از یکدیگر نمایان باشند. «قَدَّرْنا»: مقدور کردیم. نظم و نظام بخشیدیم و سر و سامان دادیم. مراد تنظیم فواصل و ترتیب محلّهای غذاخوری و استراحت شبانه و روزانه است.]] |
|
3625 | 34 | 19 | فقالوا ربنا باعد بين أسفارنا وظلموا أنفسهم فجعلناهم أحاديث ومزقناهم كل ممزق إن في ذلك لآيات لكل صبار شكور |
| | | امّا ایشان (مست و مغرور نعمت و قدرت گشتند و همچون بنیاسرائیل از خوشیها سیر شدند و) گفتند: پروردگارا! فاصلههای (منازل) سفرهای ما را زیاد بفرما (تا فقرای بیسروپا نتوانند همچون ما اغنیاء سفر کنند.) و بدین وسیله به خود ستم کردند و (ما چنان زندگانی ایشان را پریشان کردیم و در هم پیچیدیم که) آنان را سخنانی (بر سر زبانها) نمودیم، و سخت متلاشیشان ساختیم (و هر کدام را به گوشهای از جهان پرت کردیم). قطعاً در این سرگذشت، نشانههای عبرت برای همهی شکیبایان سپاسگزار است. [[«بَاعِدْ»: دور کن. فاصله بینداز. «بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا»: این درخواست به درخواست بیجای بنیاسرائیل میماند که میگفتند: کو سیر و پیاز؟!. (نگا: بقره / 61). چه بسا مراد از این خواست، توسعه طلبی و گسترش منطقه نفوذ و قدرت، یعنی چیزی نزدیک به مفهوم امپریالیسم امروزی باشد. «أَحَادِیثَ»: مراد سخنانی است که بر سر زبانها و نقل مجالس بوده و به عنوان افسانه عبرت و ضربالمثل نابودی قدرت روایت میشده است. «مَزَّقْنَاهُمْ ...»: (نگا: سبأ / 7).]] |
|
3626 | 34 | 20 | ولقد صدق عليهم إبليس ظنه فاتبعوه إلا فريقا من المؤمنين |
| | | واقعاً ابلیس پندار خود را دربارهی آنان راست گرداند (و به کرسی نشاند). چرا که همگی از او پیروی کردند مگر گروه اندکی از مؤمنان. [[«لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ»: ابلیس گمان و آرزوی خود را درباره ایشان واقعیّت بخشید. شیطان پنداری که درباره آنان داشت، محقّق یافت. «عَلَیْهِمْ»: واژه (عَلی) به معنی (فی) است. «ظَنَّهُ»: اشاره به آرزو و قصد ابلیس در حق انسانها، به هنگام طرد شیطان از آستانه یزدان است (نگا: اعراف / 11 - 18، حجر / 38 - 44).]] |
|
3627 | 34 | 21 | وما كان له عليهم من سلطان إلا لنعلم من يؤمن بالآخرة ممن هو منها في شك وربك على كل شيء حفيظ |
| | | شیطان هیچ گونه قدرتی بر آنان نداشت (تا با آن بتواند ایشان را به پیروی از خود وادارد. تنها کاری که از دست او ساخته است، وسوسه است. این هم بدو داده نشده است) مگر بدان خاطر تا بدانیم که چه کسی به آخرت ایمان میآورد، و چه کسی دربارهی آن متردّد میماند. پروردگار تو مراقب (احوال) و نگهدار (حساب افعال بندگان) است. [[«سُلْطَانٍ»: سلطه و قدرت و استیلاء. «لِنَعْلَمَ»: (نگا: بقره / 143، آلعمران / 140 و 142 و 167، مائده / 94، کهف / 12). «حَفِیظٌ»: (نگا: هود / 57).]] |
|
3628 | 34 | 22 | قل ادعوا الذين زعمتم من دون الله لا يملكون مثقال ذرة في السماوات ولا في الأرض وما لهم فيهما من شرك وما له منهم من ظهير |
| | | (ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: کسانی را به فریاد بخوانید که بجز خدا (معبود خود) میپندارید. (امّا بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی و زیانی به شما نمیرسانند. چرا که) آنها در آسمانها و زمین به اندازهی ذرّهای مالک چیزی نیستند و در آسمانها و زمین کمترین حق مشارکت (در خلقت و مالکیّت و ادارهی جهان) نداشته (و انباز خدا نمیباشند)، و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد (تا در ادارهی مملکت کائنات بدو نیازمند باشد). [[«زَعَمْتُمْ»: گمان بردهاید. بعد از آن، جمله (أَنَّهُمْ آلِهَةٌ) مقدّر است. «مِن دُونِ اللهِ»: بجز خدا. بعد از آن جمله (لا یَسْتَجِیبُونَ دُعَآءَکُمْ) مقدّر است. لذا مجموعاً چنین میشود: قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ آلِهَةٌ مِّن دُونِ اللهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَکُمْ. «شِرْکٍ»: مشارکت. نصیب و بهره. «ظَهِیرٍ»: یاور و پشتیبان.]] |
|
3629 | 34 | 23 | ولا تنفع الشفاعة عنده إلا لمن أذن له حتى إذا فزع عن قلوبهم قالوا ماذا قال ربكم قالوا الحق وهو العلي الكبير |
| | | هیچ گونه شفاعتی در پیشگاه خدا سودمند واقع نمیگردد، مگر شفاعت کسی که خدا بدو اجازه (ی میانجیگری) دهد (و آن هم جز خوب و پسندیده نگوید. در آن روز اضطراب و وحشتی بر دلهای شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان چیره میشود، و در انتظار این هستند که ببینند خداوند به چه کسانی اجازهی شفاعت میدهد و برای چه کسانی باید شفاعت بشود. این حالت اضطراب و نگرانی همچنان ادامه مییابد) تا زمانی که (فرمان از ناحیهی خدا صادر میشود و) فزع و اضطراب از دلهای آنان زایل میگردد. (گروهی رو به گروه دیگر کرده شادان و خندان میپرسند:) آیا پروردگارتان چه (دستوری صادر) فرمود؟ میگویند: حق را (صادر) فرمود (که اجازهی شفاعت است) و او والا و بزرگوار است. [[«لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ»: (نگا: بقره / 254 و 255، طه / 109، انبیاء / 28، نجم / 26). «فُزِّعَ»: هراس برطرف شد. باب تفعیل فَزَعَ، برای سلب است. «قَالُوا: مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ»: این جمله جنبه مژده به یکدیگر را دارد و بیانگر اوج شادی شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان است. «الْحَقَّ»: درست. مراد اجازه شفاعت برابر شرائط مذکور آیات دیگر قرآن است.]] |
|