نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
1603 | 12 | 7 | لقد كان في يوسف وإخوته آيات للسائلين |
| | | بهراستی و درستی در (سرگذشت) یوسف و برادرانش برای پرسندگان نشانههایی بودهاست. |
|
1604 | 12 | 8 | إذ قالوا ليوسف وأخوه أحب إلى أبينا منا ونحن عصبة إن أبانا لفي ضلال مبين |
| | | چون (برادران او) گفتند: «همواره یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما - که جمعی نیرومندیم -دوستداشتنیترند. بیامان پدرمان غرق در (ژرفای) گمراهی آشکارگری است.» |
|
1605 | 12 | 9 | اقتلوا يوسف أو اطرحوه أرضا يخل لكم وجه أبيكم وتكونوا من بعده قوما صالحين |
| | | (گفتند:) «یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی بیندازید، تا توجه پدرتان تنها برایتان گردد، و تا پس از او گروهی شایسته باشید.» |
|
1606 | 12 | 10 | قال قائل منهم لا تقتلوا يوسف وألقوه في غيابت الجب يلتقطه بعض السيارة إن كنتم فاعلين |
| | | گویندهای از میان آنان گفت: «یوسف را مکشید و اگر انجامدهندهی کاری هستید، او را در نهانخانهی (آن) چاه بیفکنید، تا برخی از مسافران او را دریابند.» |
|
1607 | 12 | 11 | قالوا يا أبانا ما لك لا تأمنا على يوسف وإنا له لناصحون |
| | | گفتند: «ای پدر! تو را چه شده که ما را بر یوسف امین نمیداری، حال آنکه ما بهدرستی به سود او بهراستی نصیحتگرانیم.» |
|
1608 | 12 | 12 | أرسله معنا غدا يرتع ويلعب وإنا له لحافظون |
| | | «فردا او را با ما بفرست تا در چمنزارها بگردد و بازی کند، و ما بهراستی نگهبان ویژهی (بایسته و شایستهی) اوییم.» |
|
1609 | 12 | 13 | قال إني ليحزنني أن تذهبوا به وأخاف أن يأكله الذئب وأنتم عنه غافلون |
| | | گفت: «اینکه او را ببرید همواره سخت مرا اندوهگین میکند، و میترسم -در حالی که از او در غفلتید- گرگ او را بخورد.» |
|
1610 | 12 | 14 | قالوا لئن أكله الذئب ونحن عصبة إنا إذا لخاسرون |
| | | گفتند: «اگر بهراستی گرگ او را بخورد - حال آنکه ما گروهی نیرومند و متحدیم - در آن صورت ما بیچون گروهی بس زیانکار (و بیبندوبار) خواهیم بود.» |
|
1611 | 12 | 15 | فلما ذهبوا به وأجمعوا أن يجعلوه في غيابت الجب وأوحينا إليه لتنبئنهم بأمرهم هذا وهم لا يشعرون |
| | | پس هنگامیکه او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانهی (آن) چاه بیفکنند، و سوی او وحی کردیم که بهراستی آنان را همانا از این کارشان - در حالیکه باریکبینی نمیکنند - با خبری مهم آگاه خواهیکرد. |
|
1612 | 12 | 16 | وجاءوا أباهم عشاء يبكون |
| | | و شامگاهان، گریان نزد پدرشان (باز) آمدند. |
|