نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
1381 | 10 | 17 | فمن أظلم ممن افترى على الله كذبا أو كذب بآياته إنه لا يفلح المجرمون |
| | | چهکسی ستمکارتر از کسی است که دروغی را به خدا نسبت دهد، یا آیههای او را تکذیب کند؟ (دروغبستن به خدا و تکذیب آیات او، کفر بشمار است و جرم بزرگی دربر دارد و) هرگز مجرمان (کفرپیشه) رستگار نمیگردند (و قطعاً از عذاب خدا رهائی نمییابند). [[«لا یُفْلِحُ»: رستگار نمیشود. نجات نمییابد.]] |
|
1382 | 10 | 18 | ويعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله قل أتنبئون الله بما لا يعلم في السماوات ولا في الأرض سبحانه وتعالى عما يشركون |
| | | اینان غیر از خدا، چیزهائی را میپرستند که نه بدیشان زیان میرسانند و نه سودی عائدشان میسازند، و میگویند: اینها میانجیهای ما در نزد خدایند (و در آخرت رستگارمان مینمایند!) بگو: آیا خدا را از وجود چیزهائی (به نام بتان و انبازهای یزدان) باخبر میسازید که خداوند در آسمانها و زمین سراغی از آنها ندارد؟ (مگر شما بتها را نمایندهی خدا نمیدانید؟ آیا ممکن است خدا اگر نمایندهای میداشت از بودن آن بیخبر میگشت، ولی شما باخبر از آن میشدید؟!). خداوند منزّه (از هرگونه انبازی) و فراتر از آن چیزهائی است که مشرکان انبازشان میدانند. [[«أَتُنَبِّئُونَ اللهَ بِمَا»: آیا خدا را از وجود بتها و انبازهائی باخبر میسازید که خدا از وجود آنها بیخبر است؟ یعنی اگر خدا شریکی می داشت قبل از همه خودش از آن خبر میداشت.]] |
|
1383 | 10 | 19 | وما كان الناس إلا أمة واحدة فاختلفوا ولولا كلمة سبقت من ربك لقضي بينهم فيما فيه يختلفون |
| | | مردمان (در آغاز آفرینش) ملّت واحدی بیش نبودند (و سرشت انسانی ایشان استعداد خیر و شرّ در خود داشت. خداوند پیغمبرانی از میانشان برانگیخت تا آنان را در برابر وحی آسمانی به راه خیر بدارند و ارشاد کنند. بعدها) مردمان دو گروه شدند و با هم اختلاف پیدا کردند. (یعنی دستهای از کلام آسمانی پیروی کردند و راه خیر در پیش گرفتند، و گروهی به وسوسهی شیطانی گوش فرا دادند و به راه شرّ رفتند و میکربِ پیکر جامعهی انسانی شدند). اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود (که عذاب بزرگ کافران و مجازات شدید مبطلان تا روز رستاخیز به تأخیر انداخته شود)، دربارهی چیزی که در آن اختلاف دارند (با تمییز حق از باطل، و برجای داشتن محِقّ و نابودکردن مبطِل) داوری میشد (و مسألهی کفر و نفاق خاتمه مییافت، چرا که از ترس نابودیِ آنی، اختیار که رمز تکامل و پیشرفت است از میان برمیخاست و جبر مطلق بر جامعه حاکم میشد. امّا چون مجازات آنی مخالف سرشت انسانی است، خدا چنین نکرد). [[«أُمَّةً وَاحِدَةً»: (نگا: بقره / 213). «لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ»: (نگا: ابراهیم / 42، نحل / 61، فاطر / 45). «لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»: در میانشان داوری میشد و کار فیصله پیدا میکرد. مراد این است که خدا در دنیا فوراً آنان را مجازات میکرد و عذاب خدا سریعاً دامنگیرشان میگردید. «فِیمَا»: درباره چیزی که. مراد از این چیز، دین است که مردمان در امر آن اختلاف پیدا میکنند. گروهی راه آن میپویند و دستهای راه دیگر میجویند.]] |
|
1384 | 10 | 20 | ويقولون لولا أنزل عليه آية من ربه فقل إنما الغيب لله فانتظروا إني معكم من المنتظرين |
| | | کافران میگویند: کاش! معجزهای (جز قرآن، همچون معجزهی سایر پیغمبران) بر او (که محمّد است) از سوی پروردگارش فرو فرستاده میشد (و ما را به صدق رسالتش قانع میکرد! بدیشان) بگو: (نزول معجزات از عالم غیب است و) تنها خدا است که بر غیب آگاه است. (اگر قرآن شما را قانع نمیسازد) پس منتظر باشید و من هم با شما منتظر میمانم (تا ببینیم عاقبت کار و فرمان پروردگار چه خواهد بود). [[«آیَةٌ»: معجزه. مراد معجزه مادی و حسی، از قبیل معجزات پیغمبران پیشین است (نگا: انبیاء / 5، قصص / 48) یا معجزات پیشنهادی دیگر (نگا: إسراء / 90 - 93، عنکبوت / 50 و 51). «إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ»: غیب، تنها و تنها از آن خدا است، و فقط و فقط او بر آن آگاه است.]] |
|
1385 | 10 | 21 | وإذا أذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم إذا لهم مكر في آياتنا قل الله أسرع مكرا إن رسلنا يكتبون ما تمكرون |
| | | هنگامی که پس از شرّ و بلائی که (برای بیداری و آگاهی) به مردم رسیده است، مزهی خیر و نعمتی به انسانها میچشانیم (و ایشان را به قدرت و ثروت و شادی هم میآزمائیم)، به ناگاه دربارهی آیههای ما به چارهسازی مینشینند (و به تکذیب آنها میپردازند و با توجیهات نادرست در مقام انکار آیهها برمیآیند، و پیغمبر ما را شاعر و ساحر و دیوانه میخوانند، و مشکلات و سختیها را ناشی از اسباب و علل و تصادف و قهر طبیعت میدانند، و نعمتها و خوشیها را حمل بر زرنگی و شایستگی خود و شفقت روزگار مینمایند!). بگو: خداوند در چارهسازی (حیلهگریهای شما) از سرعت بیشتری برخوردار است (و میتواند شما را در اسرع وقت نابود نماید و سریعاً تازیانهی عذاب را به تنتان آشنا کند و فوراً در برابر اعمال زشتتان سزایتان دهد. امّا تا آن زمان که خود میداند، مهلتتان میدهد و به حال خودتان وا میگذارد). بیگمان فرستادگان (مأمور ثبت و ضبط کردار و گفتار و پندار شما یعنی فرشتگان) ما حیلهگریها و چارهسازیهای شما را مینویسند (و در قیامت کیفر آنها را به کف دستتان میگذاریم). [[«أَذَقْنَا»: چشاندیم. «رَحْمَة»: مراد نعمت است که از رحمت خدا سرچشمه میگیرد. «ضَرَّآءَ»: شدّت و محنت. گزند. مؤنّث است و مذکّر ندارد. «مَکْرٌ»: نیرنگ. چارهسازی نهانی و چارهجوئی پنهانی. مراد این است که کافران میخواستند با تکذیب آیات و طعنهزدن بدانها و شکّ و گمان انداختن به دل ضعفاء تأثیر کلام آسمانی را خنثی نمایند. «رُسُلَنا»: فرستادگان ما. مراد فرشتگان مأمور نوشتن اعمال مردمان است (نگا: انفطار / 10 و 11 و 12).]] |
|
1386 | 10 | 22 | هو الذي يسيركم في البر والبحر حتى إذا كنتم في الفلك وجرين بهم بريح طيبة وفرحوا بها جاءتها ريح عاصف وجاءهم الموج من كل مكان وظنوا أنهم أحيط بهم دعوا الله مخلصين له الدين لئن أنجيتنا من هذه لنكونن من الشاكرين |
| | | او است که شما را در خشکی و دریا راه میبرد (و امکان سیر و حرکت در قارهها و آبها را برای شما میسّر میکند). چه بسا هنگامی که در کشتیها قرار میگیرید و کشتیها با باد موافق سرنشینان را (آرام آرام به سوی مقصد) حرکت میدهند، و سرنشینان بدان شادمان میگردند، به ناگاه باد سختی وزیدن میگیرد و از هر سو موج به سویشان میدود و میپندارند که (توسّط مرگ از هر سو) احاطه شدهاند (و راه گریزی نیست. در این وقت) خدا را به فریاد میخوانند و طاعت و عبادت و فرمانبرداری و دین را تنها از آن او میدانند (چرا که همهکس و همهچیز را بسی ضعیفتر و ناتوانتر از آن میبینند که کاری از دست آنان برآید و از این ورطه رستگارشان نماید. بدین هنگام عهد میکنند که) اگر ما را از این حال برهانی، از زمرهی سپاسگزاران خواهیم بود (و دیگر به کسی و چیزی جز تو روی نمیآوریم و هرگز این و آن را به فریاد نمیخوانیم و نمیپرستیم). [[«یُسَیِّرُکُمْ»: به سیر و حرکتتان میاندازد. شما را راه میبرد. «الْفُلْکِ»: کشتی. کشتیها. مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است. «جَرَیْنَ بِهِمْ»: کشتیها سرنشینان خود را حرکت میدهند و میبرند. «بِرِیحٍ طَیِّبَةِ»: با باد موافق. با باد شرطه. «عَاصِفٌ»: مخرّب و توفنده. صفت (ریحٌ) است. علّت ذکر آن به صورت مذکّر، سه چیز میتواند باشد: واژه (ریح) مذکّر هم بشمار آمده باشد. (عاصف) صفت اختصاصی (ریح) است و مانند حائض نیازی به فارق ندارد. (عاصف) مانند (تامِر) و (لابِن) از باب نسب، و به معنی (ذاتُ عَصْفٍ) باشد که مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است. «أُحِیطَ بِهِمْ»: احاطه شدهاند. یعنی مرگ و نابودی همه جوانب را بر آنان گرفته است. «الدِّینَ»: دین و آئین. طاعت و عبادت و انقیاد. «مِنْ هذِهِ»: از این حال. مرجع اسم اشاره، حال محذوف است که مؤنّث است.]] |
|
1387 | 10 | 23 | فلما أنجاهم إذا هم يبغون في الأرض بغير الحق يا أيها الناس إنما بغيكم على أنفسكم متاع الحياة الدنيا ثم إلينا مرجعكم فننبئكم بما كنتم تعملون |
| | | امّا هنگامی که خدا آنان را نجات میدهد، ناگهان به ناحق در زمین شروع به ظلم و فساد میکنند (و عهد و پیمان را فراموش مینمایند). ای مردم! ظلم و ستمی که مرتکب میشوید، وبال و زیان آن متوجّه خود شما میشود. چند روزی از متاع و لذّت دنیا بهرهمند میشوید، پس از آن بازگشت شما به سوی خدا است و آن گاه ما شما را از آنچه انجام میدادهاید آگاه میسازیم (و سزای اعمالتان را میدهیم). [[«أَنجَاهُمْ»: نجاتشان داد. «یَبْغُونَ»: ظلم و تعدّی میکنند. «مَتاعَ»: کالا. بهرهمندی و تمتّع. مفعولٌبه فعل محذوفی همچون (تَتمتّعونَ) است.]] |
|
1388 | 10 | 24 | إنما مثل الحياة الدنيا كماء أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض مما يأكل الناس والأنعام حتى إذا أخذت الأرض زخرفها وازينت وظن أهلها أنهم قادرون عليها أتاها أمرنا ليلا أو نهارا فجعلناها حصيدا كأن لم تغن بالأمس كذلك نفصل الآيات لقوم يتفكرون |
| | | حال دنیا (از حیث زوال و فنا و از میانرفتن نعمت آن) همانند آبی است که از آسمان میبارانیم و بر اثر آن گیاهان زمین که انسانها و حیوانها از آنها میخورند (و استفاده میکنند، میرویند و) به هم میآمیزند تا بدانجا که زمین (در پرتو آن) کاملاً آرایش و زیبائی میگیرد و آراسته و پیراسته میگردد و اهل زمین یقین پیدا میکنند که بر زمین تسلّط دارند (و حتماً میتوانند از ثمرات و غلّات و محصولات آن بهرهمند شوند. در بحبوحهی این شادی و در گیراگیر این سرسبزی و آراستگی) فرمان ما (مبنی بر درهم کوبیدن و ویران کردن آن) در شب یا روز در میرسد (و با بلاهای گوناگون، از قبیل: سرمای سخت، تگرگ شدید، سیل، طوفان، و غیره، آن را نابود میسازیم) و گیاهانش را از ریشه برآورده و دروده و نابودش میکنیم. انگار دیروز در اینجا نبوده است (و هرگز وجود نداشته است، و انسانهائی در آن سرزمین نزیستهاند). ما (بدین وضوح) آیهها (ی خویش) را برای قومی تشریح و تبیین میکنیم که میاندیشند (و میفهمند). [[«فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأرْضِ»: به وسیله آب باران، گیاهان گوناگون به هم میآمیزند و سر بههم میزنند. گیاهان گوناگون با آب باران میآمیزند و آن را میمکند و رشد میکنند. در تعبیر دوم، مراد از گیاهان دانههای آنها است که آب را جذب خود میکنند. «زُخْرُف»: بهجت و زیبائی. «إزَّیَّنَتْ»: زینت گرفت و آراست. اصل آن (تَزَیَّنَتْ) و از باب تفعّل است. «ظَنَّ»: یقین پیدا کرد. «حَصِیداً»: درو شده. فَعیل به معنی مَفعول، یعنی (مَحصود) است. در اینجا مراد نابود شده و تباه گشته میباشد (نگا: انبیاء / 15). «لَمْ تَغْنَ»: نبوده است. وجود نداشته است. از ماده (غنی) به معنی: بودن، شدن، ماندن.]] |
|
1389 | 10 | 25 | والله يدعو إلى دار السلام ويهدي من يشاء إلى صراط مستقيم |
| | | خداوند (انسان را به بهشت، یعنی) به سرای امن و امان و آرامش و اطمینان دعوت میکند، و هرکس را بخواهد به راه راست (که منتهی به این مرکز امن و امان و آرامش و اطمینان میگردد) هدایت مینماید. [[«یَدْعُو»: فرا میخواند. رسمالخطّ قرآنی الفی در آخر دارد. «دَارِ»: منزل. خانه. «السَّلامِ»: امن و امان. درود. «دَارِ السَّلامِ»: مراد بهشت است که سرای سلامتِ اهل آن از هرگونه رنج و گزند و اندوه و بلا است (نگا: اعراف / 49) یا سرای درود و تحیّت است (نگا: واقعه / 26).]] |
|
1390 | 10 | 26 | للذين أحسنوا الحسنى وزيادة ولا يرهق وجوههم قتر ولا ذلة أولئك أصحاب الجنة هم فيها خالدون |
| | | کسانی که کارهای نیکو میکنند، منزلت نیکو (یعنی بهشت) از آن ایشان است و افزون (بر آن هم که مغفرت و رضوان است) دارند، و غبار غم و اندوه بر پیشانی ایشان نمینشیند و خواری و رسوائی نمیبینند. آنان اهل بهشتند و جاودانه در آن میمانند. [[«الْحُسْنَی»: نیکو. زیبا. صفت است و به جای موصوف نشسته است و تقدیر چنین است: (الْمَنْزِلَةُ الْحُسْنی ... الْمَثُوبَةُ الْحُسْنَی)، یعنی مقام والا و جایگاه زیبا. پاداش نیکو. مراد بهشت است. یا این که مراد پاداش نیکوتر و اجر مضاعف است (نگا: بقره / 261، انعام / 160). «زِیَادَةٌ»: افزون بر آن. مراد تفضّل خدا (نگا: نساء / 173) یا رضایت او است (نگا: توبه / 72، مائده / 2). «لا یَرْهَقُ»: فرا نمیگیرد. نمیپوشاند. «قَتَرٌ»: دود مانندی که بر اثر غم و اندوه و هول و هراس چهره را میپوشاند. غبارغم.]] |
|