نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
860 | 6 | 71 | قل أندعو من دون الله ما لا ينفعنا ولا يضرنا ونرد على أعقابنا بعد إذ هدانا الله كالذي استهوته الشياطين في الأرض حيران له أصحاب يدعونه إلى الهدى ائتنا قل إن هدى الله هو الهدى وأمرنا لنسلم لرب العالمين |
| | | بگو: آيا جز خدا چيزهايى را بخوانيم كه نه سودى به ما مىرساند و نه زيانى و پس از آنكه خداوند ما را راه نمود بر پاشنههاى خود باز گردانده شويم- به گمراهى باز گرديم- مانند كسى كه شيطانها او را از راه راست به در بردهاند و در زمين شوريده و سرگشته مانده است؟ در حالى كه او را يارانى است [مشفق و دلسوز] كه به راه راست مىخوانندش كه نزد ما بيا. بگو: همانا رهنمونى خدا رهنمونى [راستين] است و ما فرمان يافتهايم كه پروردگار جهانيان را گردن نهيم. |
|
861 | 6 | 72 | وأن أقيموا الصلاة واتقوه وهو الذي إليه تحشرون |
| | | و اينكه نماز را برپا داريد و از او پروا كنيد، و اوست آن كه به سويش برانگيخته و فراهمآورده مىشويد. |
|
862 | 6 | 73 | وهو الذي خلق السماوات والأرض بالحق ويوم يقول كن فيكون قوله الحق وله الملك يوم ينفخ في الصور عالم الغيب والشهادة وهو الحكيم الخبير |
| | | و اوست كه آسمانها و زمين را براستى و درستى آفريد، و روزى كه گويد: باش، پس مىباشد. گفتار او راست و درست است، و فرمانروايى او راست در روزى كه در صور- بوق، شاخ- دميده شود- براى زنده شدن مردگان-. داناى نهان و آشكار است و اوست درستكردار و آگاه. |
|
863 | 6 | 74 | وإذ قال إبراهيم لأبيه آزر أتتخذ أصناما آلهة إني أراك وقومك في ضلال مبين |
| | | و [ياد كن] هنگامى كه ابراهيم به پدر خود آزر- عمويش كه به جاى پدر مربّى او بود- گفت: آيا بتانى را به خدايى مىگيرى؟! همانا من تو و گروه تو را در گمراهى آشكار مىبينم. |
|
864 | 6 | 75 | وكذلك نري إبراهيم ملكوت السماوات والأرض وليكون من الموقنين |
| | | و بدينسان ابراهيم را ملكوت آسمانها و زمين مىنموديم [تا گمراهى قوم خود و يگانگى پروردگار را دريابد] و تا از اهل يقين باشد. |
|
865 | 6 | 76 | فلما جن عليه الليل رأى كوكبا قال هذا ربي فلما أفل قال لا أحب الآفلين |
| | | پس چون تاريكى شب بر وى در آمد ستارهاى ديد، گفت: اين خداى من است، پس چون فرو شد گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم. |
|
866 | 6 | 77 | فلما رأى القمر بازغا قال هذا ربي فلما أفل قال لئن لم يهدني ربي لأكونن من القوم الضالين |
| | | و چون ماه را بر آينده ديد، گفت: اين خداى من است، پس چون فروشد گفت: اگر پروردگارم مرا راه ننمايد بىگمان از گمراهان باشم. |
|
867 | 6 | 78 | فلما رأى الشمس بازغة قال هذا ربي هذا أكبر فلما أفلت قال يا قوم إني بريء مما تشركون |
| | | پس چون خورشيد را برآينده ديد گفت: اين خداى من است، اين بزرگتر است، و چون فروشد گفت: اى قوم من، من از آنچه [با خدا] انباز مىگيريد بيزارم. |
|
868 | 6 | 79 | إني وجهت وجهي للذي فطر السماوات والأرض حنيفا وما أنا من المشركين |
| | | من يكسره روى [دل] خويش به سوى آن كه آسمانها و زمين را آفريده است كردم در حالى كه حقگرايم و از مشركان نيستم. |
|
869 | 6 | 80 | وحاجه قومه قال أتحاجوني في الله وقد هدان ولا أخاف ما تشركون به إلا أن يشاء ربي شيئا وسع ربي كل شيء علما أفلا تتذكرون |
| | | و قوم او با وى گفتوگو و ستيزه كردند. گفت: آيا با من در باره خدا ستيزه مىكنيد و حال آنكه او مرا راه راست نموده است و من از آنچه با خدا انباز مىگيريد هيچ نمىترسم، مگر آنكه خداى من چيزى را بخواهد، دانش پروردگار من همه چيز را فرا گرفته است. آيا پند نمىگيريد؟ |
|