نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
72 | 2 | 65 | ولقد علمتم الذين اعتدوا منكم في السبت فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين |
| | | شما بیگمان دانستهاید (خبر و سرگذشت) آنان را که از شما در روز شنبه (از حدود الهی) تجاوز کردند. پس بدیشان گفتیم: به بوزینگان رانده شده تبدیل شوید. [[«إعْتَدَوْا»: تجاوز کردند. «السَّبْتِ»: شنبه. «قِرَدَةً»: جمع قِرْد، میمونها. بوزینهها. «خَاسِئِینَ»: راندهشدگان و مطرودان بسان سگان. خدا متجاوزین را از رحمت خود به دور داشت و آنان را خوار و پست نمود، به گونهای که مردم از همنشینی ایشان گریزان شدند و آنان را همچون بوزینگان از اجتماع انسانی خود طرد کردند.]] |
|
73 | 2 | 66 | فجعلناها نكالا لما بين يديها وما خلفها وموعظة للمتقين |
| | | پس آن (عقوبت) را عبرتی برای معاصران واقعه و آیندگان کردیم، و پندی برای پرهیزگاران نمودیم. [[«جَعَلْنَاهَا»: آن را گرداندیم، مرجع ضمیر (هَا) حال، کَیْنُونَة، صَیْرُورَة، مَسْخَة، و یا قِرَدَة است. «نَکَالاً»: عبرت. پند و اندرز. «مَا بَیْنَ یَدَیْهَا»: مراد معاصران ایشان است. «مَا خَلْفَهَا»: مراد آیندگان است.]] |
|
74 | 2 | 67 | وإذ قال موسى لقومه إن الله يأمركم أن تذبحوا بقرة قالوا أتتخذنا هزوا قال أعوذ بالله أن أكون من الجاهلين |
| | | و (به یاد آورید) آن هنگامی را که موسی به قوم خود (که در میانشان قتلی رخ داده بود و قاتل شناخته نمیشد) گفت: خدا به شما دستور میدهد که گاوی را سر ببرید (تا کلید شناخت قتل شود. ولی ایشان این کار را عجیب پنداشتند و) گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟ گفت: به خدا پناه میبرم از این که جزو نادانان باشم (و مردم را ریشخند نمایم و به مسخره گیرم). [[«بَقَرَةً»: گاو. بقرة، واحد بَقَر است که اسم جنس است (نگا: بقره / 70). «هُزُواً»: سخریّه. بازیچه. مصدر و به معنی اسم مفعول، یعنی مَهْزُوءً است. مانند خَلْق به معنی مَخْلُوق (نگا: لقمان / 11) و صَیْد به معنی مَصید (نگا: مائده / 94 و 95).]] |
|
75 | 2 | 68 | قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ما هي قال إنه يقول إنها بقرة لا فارض ولا بكر عوان بين ذلك فافعلوا ما تؤمرون |
| | | گفتند: از خدای خود بخواه که برایمان روشن کند چه گاوی (مورد نظر) است؟ گفت: (پروردگار جهانیان به من خبر داده و) میگوید: آن، گاوی است نه پیر و نه جوان، بلکه میانهسالی است میان این دو. پس آنچه به شما فرمان داده شده است انجام دهید. [[«فَارِضٌ»: پیر. کهنسال. سالخورده. «بِکْرٌ»: خُردسال. نورسیده. «عَوَانٌ»: میانهسال. وسط. «بَیْنَ ذلِکَ»: میان آن چیزی که ذکر شد.]] |
|
76 | 2 | 69 | قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ما لونها قال إنه يقول إنها بقرة صفراء فاقع لونها تسر الناظرين |
| | | گفتند: از خدای خود بخواه که برایمان بیان دارد، رنگ آن چگونه است؟ گفت: (پروردگار جهانیان به من خبر داده و) میگوید: آن گاو، گاو زرد پررنگی است که نگاه کنندگان (بدو) را شادمانی میبخشد. [[«صَفْرَآءُ»: زردرنگ. «فَاقِعٌ». خوشرنگ. «لَوْنُ»: رنگ. مرفوع است چون فاعل (فَاقِعٌ) است. «تَسُرُّ»: شاد میکند. مسرور میسازد.]] |
|
77 | 2 | 70 | قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ما هي إن البقر تشابه علينا وإنا إن شاء الله لمهتدون |
| | | گفتند: خدایت را برایمان فراخوان تا بر ما روشن کند چگونه گاوی است. به راستی این گاو بر ما مشتبه است (و ناشناخته مانده است) و ما اگر خدا خواسته باشد راه خواهیم برد (به سوی گاوی که باید سر ببریم و آن را خواهیم شناخت). [[«تَشَابَهَ»: مشتبه شده است. همگون شده و بهم آمیخته است.]] |
|
78 | 2 | 71 | قال إنه يقول إنها بقرة لا ذلول تثير الأرض ولا تسقي الحرث مسلمة لا شية فيها قالوا الآن جئت بالحق فذبحوها وما كادوا يفعلون |
| | | گفت: خدا میفرماید که آن، گاوی است که هنوز به کار گرفته نشده است و رام نگشته است تا بتواند زمین را شیار کند و زراعت را آبیاری نماید. از هر عیبی پاک و رنگش یکدست و بدون لکه است. گفتند: اینک حق مطلب را اداء کردی. پس گاو را سر بریدند، گرچه نزدیک بود که چنین نکنند. [[«ذَلُولٌ»: رام. کار کشته. «تُثِیرُ»: زیر و رو میکند. «الْحَرْثَ»: کشت و زرع. «مُسَلَّمَةٌ»: سالم. بیعیب. «شِیَةَ»: رنگ مخالف. از ماده (وشی). «مَا کَادُوا یَفْعَلُونَ»: نزدیک بود که چنین کاری نکنند.]] |
|
79 | 2 | 72 | وإذ قتلتم نفسا فادارأتم فيها والله مخرج ما كنتم تكتمون |
| | | و (به یاد بیاورید) آن گاه را که کسی را کشتید و دربارهی آن به نزاع برخاستید و یکدیگر را بدان متّهم کردید، و خدا حقیقت امر را میدانست و آنچه را که پنهان میکردید، آشکار و نمایان مینمود. [[«إدَّارَءْتُمْ»: کشمکش کردید. اختلاف ورزیدید. گناه را از خود دور و به گردن دیگری انداختید. فعل ماضی باب تفاعل است و اصل آن (تَدَارَءْتُمْ) از ماده (دَرْء) به معنی دفْع است.. «مُخْرِجٌ»: بیرون آورنده. آشکارکننده.]] |
|
80 | 2 | 73 | فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحيي الله الموتى ويريكم آياته لعلكم تعقلون |
| | | پس گفتیم: پارهای از آن (قربانی) را به آن (کشته) بزنید. (و این کار را کردید و خدا کشته را زنده کرد). خداوند مردگان را (در روز قیامت) چنین زنده میکند و دلائل (قدرت) خود را به شما مینمایاند تا این که دریابید (حقیقت و اسرار شریعت را). [[«بَعْضِ»: بخش. برخ. تکّه. «کَذلِکَ»: آن چنان. بدین منوال. «المَوْتَی»: مردگان. «آیَاتِهِ»: نشانهها و دلائل خود.]] |
|
81 | 2 | 74 | ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهي كالحجارة أو أشد قسوة وإن من الحجارة لما يتفجر منه الأنهار وإن منها لما يشقق فيخرج منه الماء وإن منها لما يهبط من خشية الله وما الله بغافل عما تعملون |
| | | پس از آن، دلهای شما سخت شد، همچون سنگ یا سختتر از سنگ. و پارهای از سنگها است که از آن نهرها میجوشد، و پارهای از آنها است که میشکافد و آب از آن بیرون میآید، و پارهای از آنها است که از ترس خدا فرو میریزد. و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست. [[«قَسَتْ»: سخت شد. «الْحِجَارَةِ»: سنگ. «أَشَدُ قَسْوَةً»: سفتتر و سختتر. واژه (أَشَدُّ) مرفوع است چون عطف بر (کَالْحِجَارَةِ) است که در محلّ رفع است؛ زیرا خبر (هِیَ) است. (قَسْوَةً) منصوب است چون تمییز است. «لَمَا» در هر سه مورد آیه، از لام تأکید و مای موصول فراهم آمده است و (مَا) مرفوع است چون خبر (إِنَّ) است. «یَشَّقَّقُ»: از هم شکافته میشود. از باب تفعّل است.]] |
|