نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
498 | 4 | 5 | ولا تؤتوا السفهاء أموالكم التي جعل الله لكم قياما وارزقوهم فيها واكسوهم وقولوا لهم قولا معروفا |
| | | اموال کمخردان را که در اصل اموال شما است به خود آنان تحویل ندهید. چرا که خداوند اموال را برایتان قوام زندگی گردانده است. از (ثمرات) آن خوراک و پوشاک ایشان را تهیّه کنید و با سخنان شایسته با آنان گفتگو کنید (و ایشان را نیازارید و با ایشان بدرفتاری نکنید). [[«أَمْوَالَکُمْ»: دارائیتان. مراد دارائی ایشان یعنی کمخردان و کودکانی است که نمیتوانند در دارائی خود به نحو شایسته تصرّف کنند. در اینجا ضمانت اجتماعی مورد نظر است و محافظت اموال سفیهان، محافظت اموال همه ملّت است. «قِیَاماً»: وسیله پایداری و مایه پابرجائی.]] |
|
499 | 4 | 6 | وابتلوا اليتامى حتى إذا بلغوا النكاح فإن آنستم منهم رشدا فادفعوا إليهم أموالهم ولا تأكلوها إسرافا وبدارا أن يكبروا ومن كان غنيا فليستعفف ومن كان فقيرا فليأكل بالمعروف فإذا دفعتم إليهم أموالهم فأشهدوا عليهم وكفى بالله حسيبا |
| | | یتیمان را (پیش از بلوغ با در اختیار قراردادن مقداری از مال و نظارت بر نحوهی معامله و کارآئی ایشان در میدان زندگی، پیوسته) بیازمائید تا آن گاه که به سن ازدواج میرسند. اگر از آنان صلاحیّت و حسن تصرّف دیدید، اموالشان را بدیشان برگردانید، و اموال یتیمان را با اسراف و تبذیر و با عجله و شتاب نخورید (و به خود بگوئید که) پیش از آن که بزرگ شوند (و اموال را از دست ما بازپس بگیرند آن را هرگونه که بخواهیم خرج میکنیم! و از سرپرستان آنان) هرکس که ثروثمند است (از دریافت اجرت سرپرستی و دستزدن به مال ایشان) خودداری کند، و هرکس که نیازمند باشد به طرز شایسته (و به اندازهی حقّالزحمهی خود و نیاز عرفی، از آن) بخورد. و هنگامی که اموالشان را به خودشان (بعد از بلوغ) بازپس دادید، بر آنان شاهد بگیرید، و (اگرچه علاوه از گواهان، خدا گواه است و) کافی است خدا حسابرس و مراقب باشد. [[«إِبْتَلُوا»: بیازمائید. «آنَسْتُمْ»: درک کردید و فهمیدید. «رُشْداً»: شعور ضبط اموال و حسن تصرّف. لیاقت و کارآئی. «بِدَاراً»: شتابگرانه. (إِسْرَافاً وَ بِدَاراً): مفعولٌله بوده و یا حال بشمارند، یعنی: لا تَأْکُلُوهَا مُسْرِفِینَ وَ مُبَادِرِینَ کِبَرَهُمْ. «فَلْیَسْتَعْفِف»: پاکدامنی کند و به مقدار اندک قناعت کند. خودداری کند. «بِالْمَعْرُوفِ»: به گونه شایسته. برابر عرف محلّ. «أَشْهِدُوا»: گواه بگیرید. «کَفَی بِاللهِ حَسِیباً»: حرف باء زائد است و الله فاعل و حَسیباً حال یا تمییز است. «حَسِیباً»: حسابرس. مراقب.]] |
|
500 | 4 | 7 | للرجال نصيب مما ترك الوالدان والأقربون وللنساء نصيب مما ترك الوالدان والأقربون مما قل منه أو كثر نصيبا مفروضا |
| | | برای مردان و برای زنان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود به جای میگذارند سهمی است، خواه آن ترکه کم باشد و یا زیاد. سهم هر یک را خداوند مشخّص و واجب گردانده است (و تغییرناپذیر است). [[«أَقْرَبُونَ»: نزدیکان و خویشان. «نَصِیباً»: سهم. بهره. مفعول فعل مقدّری است، یعنی: جَعَلَ اللهُ لَهُمْ نصِیباً مَّفْرُوضاً. «مَفْرُوضاً»: واجب و مشخّص.]] |
|
501 | 4 | 8 | وإذا حضر القسمة أولو القربى واليتامى والمساكين فارزقوهم منه وقولوا لهم قولا معروفا |
| | | و هرگاه خویشاوندان (فقیر شخص مرده) و یتیمان و مستمندان (غیر خویشاوند) بر تقسیم (ارث) حضور پیدا کردند، چیزی از آن اموال را بدانان بدهید و به گونهی زیبا و شایسته با ایشان سخن بگوئید (و از آنان دلجوئی و معذرتخواهی کنید). [[«فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ»: مراد این است که اگر ورثه همه کِبارند، پیش از تقسیم، و اگر کِبار و صِغارند، پس از تقسیم، از قسمت کِبار چیزی بدیشان بدهید. «مَعْرُوفاً»: پسندیده. زیبا.]] |
|
502 | 4 | 9 | وليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم فليتقوا الله وليقولوا قولا سديدا |
| | | بر مردم لازم است (که بر یتیمان ستم نکنند و) بترسند از این که انگار خودشان دارند میمیرند و فرزندان درمانده و ناتوانی از پس خود برجای میگذارند و نگران حال ایشان میباشند (که آیا دیگران دربارهی آنان چه روا میدارند؟ پس هم اینک آنچه از مردم انتظار دارند که در حق فرزندانشان انجام دهند، خودشان در حق یتیمان مردم روا دارند و بالِ مهر و محبّت بر سر نوباوگان بیپناه بکشند). پس از خدا بترسند و با یتیمان با متانت و محبّت سخن بگویند. [[«مِنْ خَلْفِهِمْ»: از پس خود. «ضِعَافاً»: جمع ضعیف، کوچک و درمانده.]] |
|
503 | 4 | 10 | إن الذين يأكلون أموال اليتامى ظلما إنما يأكلون في بطونهم نارا وسيصلون سعيرا |
| | | بیگمان کسانی که اموال یتیمان را به ناحق و ستمگرانه میخورند، انگار آتش در شکمهای خود (میریزند و) میخورند. (چرا که آنچه میخورند سبب دخول ایشان به دوزخ میشود) و (در روز قیامت) با آتش سوزانی خواهند سوخت. [[«ظُلْماً»: حال، تمییز، مفعولٌله، و مفعول مطلق میتواند باشد. «سَیَصْلَوْنَ»: خواهند سوخت. داخل خواهند شد. این فعل با حرف باء و بدون آن متعدّی است. «سَعِیراً»: آتش برافروخته. فَعیل به معنی مَفْعول است.]] |
|
504 | 4 | 11 | يوصيكم الله في أولادكم للذكر مثل حظ الأنثيين فإن كن نساء فوق اثنتين فلهن ثلثا ما ترك وإن كانت واحدة فلها النصف ولأبويه لكل واحد منهما السدس مما ترك إن كان له ولد فإن لم يكن له ولد وورثه أبواه فلأمه الثلث فإن كان له إخوة فلأمه السدس من بعد وصية يوصي بها أو دين آباؤكم وأبناؤكم لا تدرون أيهم أقرب لكم نفعا فريضة من الله إن الله كان عليما حكيما |
| | | خداوند دربارهی (ارث بردن) فرزندانتان (و پدران و مادرانتان) به شما فرمان میدهد و بر شما واجب میگرداند که (چون مُردید و دخترانی و پسرانی از خود به جای گذاشتید) بهرهی یک مرد به اندازهی بهرهی دو زن است. اگر فرزندانتان همه دختر بودند و تعدادشان (دو و یا) بیشتر از دو بود، دو سوم ترکه بهرهی ایشان است، و اگر ورثه تنها یک دختر باشد، نصف ترکه از آن او است، (و چه ورثه یک دختر و چه بیشتر باشند، باقیماندهی ترکه متعلّق به سایر ورثه بر حسب استحقاق است). اگر مرده دارای فرزند و پدر و مادر باشد، به هر یک از پدر و مادر یک ششم ترکه میرسد (و باقیمانده بین فرزندان او به ترتیب سابق تقسیم میگردد). و اگر مرده دارای فرزند (یا نوه) نباشد و تنها پدر و مادر از او ارث ببرند، یک سوم ترکه به مادر میرسد (و باقیمانده از آن پدر خواهد بود). اگر مرده (علاوه از پدر و مادر) برادرانی (یا خواهرانی، از پدر و مادر یا از یکی از آن دو) داشته باشد، به مادرش یک ششم میرسد. (همهی این سهام مذکور) پس از انجام وصیّتی است که مرده میکند و بعد از پرداخت وامی است که بر عهده دارد (و پرداخت وام مقدّم بر انجام وصیّت است). شما نمیدانید پدران و مادران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند. (خیر و صلاح در آن چیزی است که خدا بدان دستور داده است). این فریضهی الهی است و خداوند دانا (به مصالح شما) و حکیم است (در آنچه بر شما واجب نموده است). [[«حَظّ»: بهره. سهم. «لا تَدْرُونَ»: نمیدانید. نمیفهمید. «إِخْوَة»: جمع اخ، برادران. واژه (إِخْوَة) در اینجا و در (نساء / 176، یوسف / 5، 7، 58، 100، و حجرات / 10) از راه تغلیب بر (أَخَوات) یعنی خواهران نیز اطلاق شده است. «نَفْعاً»: تمییز است. «فَرِیضَةً»: مفعول مطلق است و تقدیر چنین است: فَرَضَ اللهُ ذلِکَ فَریضَةً. یا حال است و مصدر به معنی اسم مفعول یعنی (مَفْرُوضَة) آمده است.]] |
|
505 | 4 | 12 | ولكم نصف ما ترك أزواجكم إن لم يكن لهن ولد فإن كان لهن ولد فلكم الربع مما تركن من بعد وصية يوصين بها أو دين ولهن الربع مما تركتم إن لم يكن لكم ولد فإن كان لكم ولد فلهن الثمن مما تركتم من بعد وصية توصون بها أو دين وإن كان رجل يورث كلالة أو امرأة وله أخ أو أخت فلكل واحد منهما السدس فإن كانوا أكثر من ذلك فهم شركاء في الثلث من بعد وصية يوصى بها أو دين غير مضار وصية من الله والله عليم حليم |
| | | و برای شما نصف دارائی به جای ماندهی همسرانتان است، اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه یا نوادگانی) نداشته باشند (و باقی ترکه، برابر آیهی قبلی، به فرزندانشان و پدران و مادرانشان تعلّق میگیرد) و اگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یک چهارم ترکه است (و باقیماندهی ترکه به ذویالفروض و عصبه، یا ذویالأرحام یا بیتالمال میرسد. به هرحال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیّتی است که کردهاند و پرداخت وامی است که بر عهده دارند (و پرداخت وام بر انجام وصیّت مقدّم است). و برای زنان شما یک چهارم ترکهی شما است اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران) نداشته باشید. (اگر همسر یک نفر باشد، یک چهارم را تنها دریافت میدارد، و اگر دو همسر و بیشتر باشند، یک چهارم به طور مساوی میانشان تقسیم میگردد. باقیماندهی ترکه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق میرسد). و اگر شما فرزندی (یا نوه و نوادگانی) داشتید، سهمیّهی همسرانتان یک هشتم ترکه بوده (و بقیّهی ترکه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان - همان گونه که ذکر شد - میرسد. البتّه) پس از انجام وصیّتی است که میکنید و بعد از وامی است که بر عهده دارید. و اگر مردی یا زنی به گونهی کَلالَه ارث از آنان برده شد (و فرزند و پدری نداشتند) و برادر (مادری) یا خواهر (مادری) داشتند، سهم هر یک از آن دو، یک ششم ترکه است (و فرقی میان آن دو نیست) و اگر بیش از آن (تعداد، یعنی یک برادر مادری و یک خواهر مادری) بودند، آنان در یک سوم با هم شریکند (و به طور یکسان یک سوم را میان خود تقسیم میکنند. البتّه این هم) پس از انجام وصیّتی است که بدان توصیه شده است و یا پرداخت وامی است که بر عهدهی مرده است. وصیّت و وامی که (به بازماندگان) زیان نرساند (یعنی وصیّت از بیش از یک سوم نباشد و مرده از روی غرض اقرار به وامی نکند که بر عهدهی او نیست، و یا صرف نظر از وامی نکند که بر دیگران دارد.و ...). این سفارش خدا است و خدا دانا (به آن چیزی است که به نفع شما است و آگاه از نیّات وصیّتکنندگان میباشد) و شکیبا است (و شتابی در عقاب شما ندارد؛ چرا که چه بسا پشیمان شوید و به سویش برگردید). [[«یُورَثُ»: از او ارث برده میشود. ثلاثی مجرّد است و متعدّی به (مِنْ) محذوف است و تقدیر آن چنین است: یُورَثُ مِنْهُ. «کَلالَةً»: کسی که بمیرد و پدر و فرزندی نداشته باشد. وارثی که پدر یا فرزند مرده نباشد. حال برای ضمیر فعل (یُورَثُ) است. «إِمْرَأَة»: زن. عطف بر (رَجُلٌ) است. «لَهُ»: ضمیر (هُ) به صورت مفرد ذکر شده است چون معطوف بعد از حرف (أَوْ) قرار گرفته است و (أَوْ) برای یکی از دو طرف است. همچنین در مواردی که معطوف و معطوفٌعلیه در میان است میتوان ضمیر را با توجّه به هر یک از آن دو برگزید و در اینجا از راه تغلیب و با توجّه به معطوفٌعلیه ضمیر مفرد مذکّر غائب به کار رفته است. «غَیْرَ مُضَآرٍّ»: غیر زیانرسان. واژه (غیر) حال نائب فاعل مستتر در فعل (یُوصی) است. «أَخٌ أَوْ أُخْتٌ»: مراد برادر مادری یا خواهر مادری است. «وَصِیَّةً»: مفعول مطلق است و تقدیر چنین است: یُوصِیکُمُ اللهُ بِذلِکَ وَصِیَّةً. «حَلِیمٌ»: شکیبا. از زمره اسماء الله است و یعنی: خداوند در عقوبت شتاب روا نمیدارد.]] |
|
506 | 4 | 13 | تلك حدود الله ومن يطع الله ورسوله يدخله جنات تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها وذلك الفوز العظيم |
| | | این (احکام راجع به یتیمان و وصیّت و سهام مواریث) حدود خدا (در میان حق و باطل) است و (آنها را محترم شمارید و از آنها درنگذرید و بدانید که) هرکس از خدا و پیغمبرش (در آنچه بدان دستور دادهاند) اطاعت کند، خدا او را به باغهای (بهشت) وارد میکند که در آنها رودبارها روان است و (چنین کسانی) جاودانه در آن میمانند و این پیروزی بزرگی است. [[«خَالِدِینَ فِیهَا»: جاودانگانند در بهشت. حال است برای ضمیر (هُ) در فعل (یُدْخِلْهُ) که مرجع آن (مَنْ) است و (خَالِدِینَ) با توجّه به معنی (مَنْ) جمع آمده است.]] |
|
507 | 4 | 14 | ومن يعص الله ورسوله ويتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها وله عذاب مهين |
| | | و آن کس که از خدا و پیغمبرش نافرمانی کند و از مرزهای (قوانین) خدا درگذرد، خداوند او را به آتش (عظیم دوزخ) وارد میگرداند که جاودانه در آن میماند و (علاوه از آن) او را عذاب خوارکنندهای است. [[«خَالِداً»: جاودانه. حال است برای ضمیر (هُ) در (یُدْخِلْهُ) که با توجّه به لفظ (مَنْ) مفرد بیان شده است. «مُهِینٌ»: خوارکننده.]] |
|