نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
4524 | 46 | 14 | أولئك أصحاب الجنة خالدين فيها جزاء بما كانوا يعملون |
| | | آنان به پاداش کارهائی که میکنند، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن میمانند. [[«جَزَآءً»: مفعولله است (نگا: اعراب القرآن انباری).]] |
|
4525 | 46 | 15 | ووصينا الإنسان بوالديه إحسانا حملته أمه كرها ووضعته كرها وحمله وفصاله ثلاثون شهرا حتى إذا بلغ أشده وبلغ أربعين سنة قال رب أوزعني أن أشكر نعمتك التي أنعمت علي وعلى والدي وأن أعمل صالحا ترضاه وأصلح لي في ذريتي إني تبت إليك وإني من المسلمين |
| | | ما به انسان دستور میدهیم که به پدر و مادر خود نیکی کند. چرا که مادرش او را با رنج و مشقّت حمل میکند، و با رنج و مشقّت وضع میکند، و دوران حمل و از شیر بازگرفتن او سی ماه طول میکشد. (آن گاه دوران سخت مراقبت و پاسخگوئی به نازها و نیازهای کودکانه و جوانانه و مخارج ازدواج و تهیّهی کار و مسکن و غیره فرا میرسد) تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلانی میرسد، و به چهل سالگی پا میگذارد. (بدین هنگام انسان لایق و باایمان رو به آستانهی آفریدگار جهان میکند و) میگوید: پروردگارا! به من توفیق عطاء فرما تا شکر نعمتی را به جای آورم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای، و کارهای نیکوئی را انجام دهم که میپسندی و مایهی خوشنودی تو است، و فرزندانم را صالح گردان و صلاح و نیکوئی را در میان دودمانم تداومبخش. من توبه میکنم و به سوی تو برمیگردم، و من از زمرهی مسلمانان و تسلیمشدگان فرمان یزدانم. [[«وَصَّیْنَا»: سفارش کردیم. در اینجا مفهوم امری دارد و معنی چنین میشود: دستور مؤکّد میدهیم. «إِحْسَاناً»: مفعول مطلق فعل محذوفی و تقدیر چنین است: وَ وَصَّیْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ أَن یُحْسِنَ اِحْسَاناً. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً»: مادرش او را با ناراحتی و مشقّت حمل کرده است. این که قرآن در اینجا تنها از ناراحتیهای مادر سخن به میان آورده و سخنی از پدر در میان نیست، بدان خاطر است که مادر سهم بیشتری در تحمّل مشکلات فرزند دارد. واژه (کُرْهاً) حال (أُمُّ) است. «وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً»: در حالی که حمل او و از شیر بازگرفتن او روی هم سی ماه است. این بخش با توجّه به آیه 233 سوره بقره بیانگر این حکم است که حدّاقلّ حمل شش ماه است و با موازین علم پزشکی هم سازگار است (نگا: المنتخب، نمونه). «فِصَال»: از شیر بازگرفتن (نگا: لقمان / 14). «أَوْزِعْنی»: توفیقم ده. به من الهام کن. شور و شوق آن را در من به وجود آور (نگا: نمل / 19). «أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی»: فرزندانم را شایسته و نیکو گردان، و نیک بودن و خوب بودن را در میان دودمانم تداوم بخش.]] |
|
4526 | 46 | 16 | أولئك الذين نتقبل عنهم أحسن ما عملوا ونتجاوز عن سيئاتهم في أصحاب الجنة وعد الصدق الذي كانوا يوعدون |
| | | آنان کسانیند که کارهای خوبشان را میپذیریم و کلّیّهی اعمال نیکشان را همسان نیکترین آنها میگیریم، و همچون سایر بهشتیان از بدیها و گناهانشان درمیگذریم، این وعدهی راستینی است که پیوسته بدیشان داده شده است. [[«نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا»: مراد این است که خداوند از روی لطف، خوب و خوبتر و خوبترین اعمالشان را به حساب خوبترین کردارشان میگیرد و پاداش میدهد (نگا: نور / 38، عنکبوت / 7، زمر / 35). «فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ»: همراه با سایر بهشتیان. حرف (فِی) به معنی (مَعَ) است. «وَعْدَ»: مفعول مطلق فعل محذوفی است و تقدیر چنین است: وَعَدَهُمُ اللهُ وَعْدَ الصِّدْقِ. «الصِّدْقِ»: صادق و راستین.]] |
|
4527 | 46 | 17 | والذي قال لوالديه أف لكما أتعدانني أن أخرج وقد خلت القرون من قبلي وهما يستغيثان الله ويلك آمن إن وعد الله حق فيقول ما هذا إلا أساطير الأولين |
| | | کسی که به پدر و مادرش (که او را دعوت به ایمان و باور به آخرت میکنند) میگوید: وای بر شما! آیا به من خبر میدهید که من (زنده گردانده میشوم و از گور) بیرون آورده میشوم؟ در حالی که پیش از من اقوام و ملّتهائی از جهان رفتهاند (و هرگز زنده نشدهاند و به زندگی دوباره برنگشتهاند). آنان پیوسته خدا را به یاری میخوانند (و به سبب گناهان زیاد و سخنان کفرآمیزش، خدایا خدایا میکنند، و فرزندشان را به ایمان دعوت مینمایند و میگویند:) وای بر تو! وعدهی خدا حق است، ایمان بیاور. او میگوید: این سخنها چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست. [[«الَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ»: آن کسی که به پدر و مادر خود گفت. مراد شخص معیّنی نیست. بلکه مراد همه کسانی است که چنین صفاتی داشته باشند. یعنی ناباور و پرخاشگر و یاوهسرا باشند. «خَلَتْ»: گذشته است. رفته است. «الْقُرُون»: قومها و ملّتها و نسلها (نگا: یونس / 13، هود / 116، اسراء / 17). «هُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللهَ»: آنان خدا را به کمک و یاری میطلبند. ایشان به سبب سخنان کفرآمیز و گناه آلود او، خدایا خدایا میکنند و از خدا میخواهند او را به پذیرش دین و ایمان رهنمود فرماید.]] |
|
4528 | 46 | 18 | أولئك الذين حق عليهم القول في أمم قد خلت من قبلهم من الجن والإنس إنهم كانوا خاسرين |
| | | آنان کسانیند که فرمان عذاب الهی راجع بدیشان و همهی ملّتهای انسان و پری پیش از ایشان صادر شده است. واقعاً آنان زیانمندند. (چرا که آخرت را باختهاند). [[«حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ»: (نگا: فصّلت / 25).]] |
|
4529 | 46 | 19 | ولكل درجات مما عملوا وليوفيهم أعمالهم وهم لا يظلمون |
| | | همه (ی مؤمنان و کافران) دارای درجاتی (و درکاتی) هستند بر طبق اعمالی که انجام دادهاند، تا بدینوسیله خداوند جزا و سزای رفتار و کردارشان را به تمام و کمال و بی کم و کاست بدهد و هیچ گونه ستمی بدیشان نشود. [[«لِکُلٍّ»: برای هر یک از دو گروه کافر و مؤمن. «دَرَجَاتٌ»: از باب تغلیب، مراد هم درجات بهشتیان و هم درکات دوزخیان است. «لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ»: حرف (ل) برای تعلیل است. (یُوَفِّیَهُمْ) منصوب به (أَنْ) مقدّر است. جار و مجرور متعلّق به محذوفی است و تقدیر چنین است: جَازَاهُمُ اللهُ بِذلِکَ لِیُوَفِّیَهُمْ. حرف (و) حالیّه، و جمله (هُمْ لا یُظْلَمُونَ) حال مؤکّده است.]] |
|
4530 | 46 | 20 | ويوم يعرض الذين كفروا على النار أذهبتم طيباتكم في حياتكم الدنيا واستمتعتم بها فاليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تستكبرون في الأرض بغير الحق وبما كنتم تفسقون |
| | | روزی (را خاطرنشان ساز که در آن) کافران به آتش دوزخ نزدیک گردانده میشوند و به آن عرضه میگردند. (در این وقت بدیشان گفته میشود:) شما لذائذ و خوشیهای خود را در زندگی دنیای خویش بردهاید و کام برگرفتهاید (و برای امروز چیزی باقی نگذاشتهاید. لذا حالا بهرهای از نعمتها و خوشیها ندارید، و) امروزه شما به سبب استکباری که به ناحق در زمین میکردید، و به علّت گناهان و تمرّدی که میورزیدید، با عذاب خوارکننده و ذلّتباری جزا داده میشوید. [[«یُعْرَضُ»: عرضه میگردند. «أَذْهَبْتُمْ»: بردهاید. «عَذَابَ الْهُونِ»: (نگا: انعام / 93، فصّلت / 17). «کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ»: تکبّر میورزیدید. خویشتن را بالاتر از آن میدیدید که ایمان بیاورید و دین خدا را بپذیرید.]] |
|
4531 | 46 | 21 | واذكر أخا عاد إذ أنذر قومه بالأحقاف وقد خلت النذر من بين يديه ومن خلفه ألا تعبدوا إلا الله إني أخاف عليكم عذاب يوم عظيم |
| | | (ای محمّد! برای مشرکان مکّه بیان کن سرگذشت هود) برادر (دلسوز و مهربان قوم خود) عاد را. بدان گاه که در سرزمین ریگستان احقاف (واقع در جنوب جزیرهی عربستان و نزدیکی یمن) قوم خود را (از عذاب خدا) بیم داد و گفت: جز خداوند یگانه را نپرستید، چرا که از عذاب روز بزرگ، بر شما هراسناکم. پیش از او هم در گذشتههای نزدیک و دور پیغمبرانی آمده بودند (و مردمان را از عذاب استیصال دنیوی و عقاب اخروی ترسانده بودند). [[«الأحْقَافِ»: نام سرزمینی است در جنوب شرقی جزیرةالعرب، برخی از باستانشناسان، از روی نوشتههائی که به دست آمده است، احقاف را در شرق عَقَبه میدانند و با إرَم مذکور در قرآن یکی میشمارند (نگا: المنتخب). احقاف، از لحاظ لغوی، جمع حِقْف، ریگزار. دارای شنهای روان. «مِن بَیْنِ یَدَیْهِ»: مراد گذشتههای نزدیک است. یا مراد پیغمبرانی است که همعصر با او بوده و از همان چیزهائی قوم خود را بیم دادهاند که او بیم داده است. «مِنْ خَلْفِهِ»: مراد گذشتههای دور است. «عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»: عذاب ریشهکنکننده و از میان برنده دنیوی، یا عذاب سخت و طاقتفرسای اخروی.]] |
|
4532 | 46 | 22 | قالوا أجئتنا لتأفكنا عن آلهتنا فأتنا بما تعدنا إن كنت من الصادقين |
| | | (قوم عاد بدو پاسخ دادند و) گفتند: آیا تو آمدهای که با دروغهای خود، ما را از خدایانمان برگردانی؟! اگر از راستگویانی، عذابی را که ما را از وقوع آن میترسانی بر سر ما بیاور. [[«لِتَأْفِکَنَا»: تا ما را منصرف کنی و برگردانی.]] |
|
4533 | 46 | 23 | قال إنما العلم عند الله وأبلغكم ما أرسلت به ولكني أراكم قوما تجهلون |
| | | هود گفت: این را تنها خدا میداند و بس. من چیزی را به شما میرسانم که برای آن فرستاده شدهام. (وظیفهی من ابلاغ رسالت و رساندن پیام آسمانی است) ولیکن میبینم که شما مردمان نادانی هستید (چرا که وظیفهی پیغمبران را نمیدانید، و عجیبتر این که خواستار زود فرا رسیدن عذاب و بلای کردگارید). [[«الْعِلْمُ»: آگاهی. مراد آگاهی از وقوع قیامت، یا اطّلاع از موعد عذاب استیصال دنیوی است. «تَجْهَلُونَ»: نمیدانید. یعنی وظیفه انبیاء را نمیدانید، یا چون نادانید شتاب دارید که عذاب خدا هرچه زودتر در رسد.]] |
|