بسم الله الرحمن الرحيم

نتائج البحث: 6236
ترتيب الآيةرقم السورةرقم الآيةالاية
32702818فأصبح في المدينة خائفا يترقب فإذا الذي استنصره بالأمس يستصرخه قال له موسى إنك لغوي مبين
او در شهر، ترسان و نگران [از تعقيب، آن شب را] صبح كرد. ناگهان [ديد] همان كسى كه ديروز از وى استمداد كرده بود باز هم به فرياد از وى مدد مى‌خواهد. موسى به او گفت: به راستى كه تو آشكارا [ماجراجو و] گمراهى
32712819فلما أن أراد أن يبطش بالذي هو عدو لهما قال يا موسى أتريد أن تقتلني كما قتلت نفسا بالأمس إن تريد إلا أن تكون جبارا في الأرض وما تريد أن تكون من المصلحين
و چون خواست به سوى آن كه دشمن هر دوشان بود حمله‌ور شود، گفت: اى موسى! آيا مى‌خواهى مرا بكشى، چنان كه ديروز يكى را كشتى؟ تو مى‌خواهى در [اين سر] زمين فقط گردنكشى كنى و نمى‌خواهى از اصلاحگران باشى
32722820وجاء رجل من أقصى المدينة يسعى قال يا موسى إن الملأ يأتمرون بك ليقتلوك فاخرج إني لك من الناصحين
و از دور دست شهر مردى شتابان بيامد و گفت: اى موسى! سران قوم در مورد كشتن تو به مشورت نشسته‌اند، پس از شهر خارج شو كه من از خيرخواهان تو هستم
32732821فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين
پس ترسان و نگران از آن [شهر] بيرون شد و گفت: اى پروردگار من! مرا از قوم ستمكار رهايى بخش
32742822ولما توجه تلقاء مدين قال عسى ربي أن يهديني سواء السبيل
و چون به جانب شهر مدين روى نهاد گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند
32752823ولما ورد ماء مدين وجد عليه أمة من الناس يسقون ووجد من دونهم امرأتين تذودان قال ما خطبكما قالتا لا نسقي حتى يصدر الرعاء وأبونا شيخ كبير
و چون به آب مدين رسيد، گروهى از مردم را بر [گرد] آن يافت كه [دام‌هاى خود را] آب مى‌دادند، و پشت سرشان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را] از آب باز مى‌دارند. گفت: كار شما چيست؟ گفتند: [ما به گوسفندان خود] آب نمى‌دهيم تا شبانان [گوسفندانشان را] بازگردا
32762824فسقى لهما ثم تولى إلى الظل فقال رب إني لما أنزلت إلي من خير فقير
پس براى آن دو [گوسفندانشان را] براى آن دو آب داد، آن‌گاه به سوى سايه برگشت و گفت: پروردگارا! من به هر [رزق و] خيرى كه برايم بفرستى سخت نيازمندم
32772825فجاءته إحداهما تمشي على استحياء قالت إن أبي يدعوك ليجزيك أجر ما سقيت لنا فلما جاءه وقص عليه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمين
پس يكى از آن دو در حالى كه از روى حيا گام برمى‌داشت نزد وى آمد و گفت: پدرم تو را مى‌طلبد تا پاداش آن كه براى ما آب دادى به تو بپردازد. و چون موسى نزد وى آمد و سرگذشت خود را بر او حكايت كرد، گفت: مترس كه از گروه ستمكاران نجات يافتى
32782826قالت إحداهما يا أبت استأجره إن خير من استأجرت القوي الأمين
يكى از آن دو دختر گفت: اى پدر! او را استخدام كن همانا بهترين كسى كه استخدام مى‌كنى، كسى است كه نيرومند و امين است
32792827قال إني أريد أن أنكحك إحدى ابنتي هاتين على أن تأجرني ثماني حجج فإن أتممت عشرا فمن عندك وما أريد أن أشق عليك ستجدني إن شاء الله من الصالحين
[شعيب‌] گفت: من مى‌خواهم يكى از اين دو دختران خود را به نكاح تو در آورم، به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى، و اگر ده سال را به پايان رسانى [اختيار] از جانب توست، و نمى‌خواهم بر تو سخت بگيرم، و مرا اگر خدا بخواهد از صالحان خواهى يافت


0 ... 316.9 317.9 318.9 319.9 320.9 321.9 322.9 323.9 324.9 325.9 327.9 328.9 329.9 330.9 331.9 332.9 333.9 334.9 335.9 ... 623

إنتاج هذه المادة أخد: 0.02 ثانية


المغرب.كووم © ٢٠٠٩ - ١٤٣٠ © الحـمـد لله الـذي سـخـر لـنا هـذا :: وقف لله تعالى وصدقة جارية

30843854858307051461053321213841932498