نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
3263 | 28 | 11 | وقالت لأخته قصيه فبصرت به عن جنب وهم لا يشعرون |
| | | و به خواهر او گفت: از پى او برو پس وى از دور به او مىنگريست بىآنكه آنان [پىگيرى وى را] دريابند. |
|
3264 | 28 | 12 | وحرمنا عليه المراضع من قبل فقالت هل أدلكم على أهل بيت يكفلونه لكم وهم له ناصحون |
| | | و دايگان- يا شيرخوارگاهها يعنى پستانهاى دايگان- را از پيش- پيش از رسيدن خواهرش- بر او حرام كرده بوديم- پستان آنان را به دهان نمىگرفت-، پس [خواهر موسى] گفت: آيا شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه سرپرستى [و دايگى] او را براى شما بپذيرند و نيكخواه او باشند؟ |
|
3265 | 28 | 13 | فرددناه إلى أمه كي تقر عينها ولا تحزن ولتعلم أن وعد الله حق ولكن أكثرهم لا يعلمون |
| | | پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشم وى روشن گردد و اندوه نخورد و تا بداند كه وعده خدا راست است ولى بيشتر آنان نمىدانند. |
|
3266 | 28 | 14 | ولما بلغ أشده واستوى آتيناه حكما وعلما وكذلك نجزي المحسنين |
| | | و چون به نيرومندى خود رسيد و جوانى توانمند شد او را حكمى- حكمت: درستى انديشه و گفتار و كردار، يا نبوت- و دانشى داديم، و نيكوكاران را چنين پاداش دهيم. |
|
3267 | 28 | 15 | ودخل المدينة على حين غفلة من أهلها فوجد فيها رجلين يقتتلان هذا من شيعته وهذا من عدوه فاستغاثه الذي من شيعته على الذي من عدوه فوكزه موسى فقضى عليه قال هذا من عمل الشيطان إنه عدو مضل مبين |
| | | و به آن شهر- مصر- هنگام غفلت مردمش- هنگام تعطيل كه به لهو و بازى مشغول بودند- در آمد، و دو مرد را ديد كه با يكديگر پيكار مىكردند، اين يك از پيروان وى- بنى اسرائيل- بود و آن يك از دشمنانش- فرعونيان-. پس آن كه از پيروانش بود بر آن كه از دشمنانش بود از وى يارى خواست. پس موسى او |
|
3268 | 28 | 16 | قال رب إني ظلمت نفسي فاغفر لي فغفر له إنه هو الغفور الرحيم |
| | | گفت: پروردگارا، من به خود ستم كردم- به كشتن قبطى-، مرا بيامرز پس او را آمرزيد، كه اوست آمرزگار و مهربان. |
|
3269 | 28 | 17 | قال رب بما أنعمت علي فلن أكون ظهيرا للمجرمين |
| | | گفت: پروردگارا، به پاس آنكه بر من نعمت ارزانى داشتى هرگز پشتيبان بزهكاران نخواهم شد. |
|
3270 | 28 | 18 | فأصبح في المدينة خائفا يترقب فإذا الذي استنصره بالأمس يستصرخه قال له موسى إنك لغوي مبين |
| | | پس در آن شهر ترسان و نگران و انديشناك- از اينكه خبر آشكار شود و او را بگيرند و بكشند- مىگشت كه ناگاه همان كه ديروز از او يارى خواسته بود باز هم از او فرياد خواست، موسى به او گفت: همانا تو آشكارا گمراهى- كه هر روز با كسى نزاع مىكنى-. |
|
3271 | 28 | 19 | فلما أن أراد أن يبطش بالذي هو عدو لهما قال يا موسى أتريد أن تقتلني كما قتلت نفسا بالأمس إن تريد إلا أن تكون جبارا في الأرض وما تريد أن تكون من المصلحين |
| | | و چون خواست تا به آن كه دشمن هر دوشان بود دست دراز كند، [فرياد خواه] گفت: اى موسى، آيا مىخواهى مرا بكشى چنانكه ديروز يكى را كشتى؟ تو جز اين نمىخواهى كه در زمين ستمگرى باشى و نمىخواهى از شايستهكاران باشى. |
|
3272 | 28 | 20 | وجاء رجل من أقصى المدينة يسعى قال يا موسى إن الملأ يأتمرون بك ليقتلوك فاخرج إني لك من الناصحين |
| | | و مردى- از دوستداران موسى- از آن سر شهر شتابان بيامد، گفت: اى موسى، همانا مهتران [شهر] در باره تو رأى مىزنند تا بكشندت، پس بيرون شو، كه من تو را از نيكخواهانم. |
|