بسم الله الرحمن الرحيم

نتائج البحث: 6236
ترتيب الآيةرقم السورةرقم الآيةالاية
31782719فتبسم ضاحكا من قولها وقال رب أوزعني أن أشكر نعمتك التي أنعمت علي وعلى والدي وأن أعمل صالحا ترضاه وأدخلني برحمتك في عبادك الصالحين
سلیمان از سخن آن مورچه تبسّم کرد و خندید و گفت: پروردگارا! چنان کن که پیوسته سپاسگزار نعمتهائی باشم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای، و (مرا توفیق عطاء فرما تا) کارهای نیکی را انجام دهم که تو از آنها راضی باشی (و من بدانها رستگار باشم)، و مرا در پرتو مرحمت خود از زمره‌ی بندگان شایسته‌ات گردان. [[«فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً»: لبخند زد و خندید. واژه (ضَاحِکاً) حال مؤکّده است. خندیدن سلیمان به خاطر یاد نعمتهای سترگ خدا بر خود است که از جمله آنها فهم سخنان مورچگان و پرندگان است. همچنین از این که او و سپاهیانش حتی عمداً به مورچه‌ای زیان نمی‌رسانند، و این که حیوانات و پرندگان و حتی حشراتی چون مورچگان هم او را می‌شناسند. «أَوْزِعْنِی ...»: مرا ملازم شکر خود گردان. چنان کن که دائماً سپاسگزار نعمتهای تو باشم و آنها را هیچ وقت فراموش نکنم.]]
31792720وتفقد الطير فقال ما لي لا أرى الهدهد أم كان من الغائبين
سلیمان از لشکر پرندگان سان دید و جویای حال آنها شد و گفت: چرا شانه‌بسر را نمی‌بینم؟ (آیا او در میان شما است و او را نمی‌بینم؟) یا این که از جمله‌ی غائبان است؟ [[«تَفَقَّدَ»: جویا شد. پرس و جو کرد. «تَفَقَّدَ الطَّیْرَ»: از پرندگان سان دید. جویای حال و احوال پرندگان شد. «الْهُدْهُدَ»: شانه‌بسر. پوپک. پوپو. در اینجا هدهد ویژه‌ای مراد است که چه بسا نوبت کشیک او بوده باشد.]]
31802721لأعذبنه عذابا شديدا أو لأذبحنه أو ليأتيني بسلطان مبين
حتماً او را کیفر سختی خواهم داد، و یا او را سر می‌برم (اگر گناهش بزرگ باشد)، و یا این که باید برای من دلیل روشنی اظهار کند (که غیبت وی را موجّه سازد). [[«سُلْطَانٍ»: دلیل و حجّت. «مُبِینٍ»: روشن. بیانگر حقّانیّت و عذر تقصیر.]]
31812722فمكث غير بعيد فقال أحطت بما لم تحط به وجئتك من سبإ بنبإ يقين
چندان طول نکشید (که هدهد برگشت و) گفت: من بر چیزی آگاهی یافته‌ام، که تو از آن آگاه نیستی. من برای تو از سرزمین سبا یک خبر قطعی و مورد اعتماد آورده‌ام. [[«مَکَثَ»: ماند. مراد طول کشیدن است. در اصل مرجع ضمیر مستتر در آن به هدهد برمی‌گردد. «غَیْرَ بَعیدٍ»: نه چندان زیاد. مدّت کمی. واژه (غَیْرَ) صفت زمان محذوف است و تقدیر چنین است: فَمَکَثَ الْهُدْهُدُ زَمَاناً غَیْرَ بَعیدٍ. «أَحَطْتُ»: احاطه پیدا کرده‌ام. به خوبی آگاهی یافته‌ام (نگا: کهف / 91). «سَبَإٍ»: اسم نیای قبیله سبا بوده و سپس بر خود این قبیله اطلاق شده و بعدها نام سرزمین ایشان گشته است. «نَبَإٍ یَقِینٍ»: خبر راستین و قطعی.]]
31822723إني وجدت امرأة تملكهم وأوتيت من كل شيء ولها عرش عظيم
من دیدم که زنی بر آنان حکومت می‌کند، و همه چیز (لازم برای زندگی) بدو داده شده است، و تخت بزرگی دارد (و دربار بسیار مجلّلی). [[«مِن کُلِّ شَیْءٍ»: مراد وسائل زندگی و اسباب رفاه است، و مراد از همه چیز بیان کثرت و فراوانی نعمت است. «عَرْشٌ»: تخت سلطنت.]]
31832724وجدتها وقومها يسجدون للشمس من دون الله وزين لهم الشيطان أعمالهم فصدهم عن السبيل فهم لا يهتدون
من او و قوم او را دیدم که به جای خدا برای خورشید سجده می‌برند، و اهریمن اعمالشان را در نظرشان آراسته است و ایشان را از راه (راست) به در برده است، آنان (به خدا و یکتاپرستی) راهیاب نمی‌گردند. [[«مِن دُونِ اللهِ»: به جای خدا. بجز خدا. «أَعْمَالَهُمْ»: مراد پرستش و کرنش ایشان برای خورشید است.]]
31842725ألا يسجدوا لله الذي يخرج الخبء في السماوات والأرض ويعلم ما تخفون وما تعلنون
(آنان را از راه بدر برده است) تا این که برای خداوندی سجده نبرند که نهانیهای آسمانها و زمین را بیرون می‌دهد و می‌داند آنچه را پنهان می‌دارید و آنچه را که آشکار می‌سازید. [[«أَلاّ یَسْجُدُوا» تا سجده نبرند و عبادت نکنند. (أَلاّ) فراهم آمده است از (أَنْ) ناصبه و (لا) نافیه. «الْخَبْءَ»: نهان. پوشیده. مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی مَخْبُوء است. «یُخْرِجُ الْخَبْءَ»: نهانیها را بیرون می‌آورد و از آسمانها اشعّه‌ها و بارانها و از زمین گنجها و معدنها و گیاهان را بیرون می‌دهد و به ظهور می‌رساند. بر غیب آسمانها و زمین مطّلع‌است.]]
31852726الله لا إله إلا هو رب العرش العظيم
جز خدا که صاحب عرش عظیم (و حکمفرمائی بر کائنات) است معبودی نیست. (پس چرا باید جز او را بپرستند؟!). [[«اللهُ»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هُوَ اللهُ. «الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»: (نگا: اعراف / 54). اشاره به این است که: تخت بلقیس کجا و تخت فرماندهی کلّ کائنات کجا؟]]
31862727قال سننظر أصدقت أم كنت من الكاذبين
(سلیمان به هدهد) گفت: تحقیق می‌کنیم تا ببینیم راست گفته‌ای یا از زمره‌ی دروغگویان بوده‌ای. [[«سَنَنظُرُ»: خواهیم نگریست. مراد از نگریستن بررسی و تحقیق است.]]
31872728اذهب بكتابي هذا فألقه إليهم ثم تول عنهم فانظر ماذا يرجعون
این نامه مرا ببر و آن را به سویشان بینداز و سپس از ایشان دور شو و در کناری بایست و بنگر که به یکدیگر چه می‌گویند و واکنش آنان چه خواهد بود. [[«أَلْقِهْ»: آن را بینداز. ضمیر (ه) را با اختلاس کسره، یعنی ساکن خوانده‌اند. «تَوَلَّ»: پشت کن. دور شو. مراد این است که خود را در گوشه‌ای دور از چشمان ایشان پنهان کن. «یَرْجِعُونَ»: به همدیگر چه می‌گویند. تصمیم ایشان بعد از رایزنی چه خواهد بود.]]


0 ... 307.7 308.7 309.7 310.7 311.7 312.7 313.7 314.7 315.7 316.7 318.7 319.7 320.7 321.7 322.7 323.7 324.7 325.7 326.7 ... 623

إنتاج هذه المادة أخد: 0.02 ثانية


المغرب.كووم © ٢٠٠٩ - ١٤٣٠ © الحـمـد لله الـذي سـخـر لـنا هـذا :: وقف لله تعالى وصدقة جارية

6035345655028012856575177793513299