نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
2896 | 25 | 41 | وإذا رأوك إن يتخذونك إلا هزوا أهذا الذي بعث الله رسولا |
| | | هنگامی که تو را میبینند، تنها به استهزاء و تمسخرت میگیرند، (و شوخیکنان برخی به برخی میگویند:) این است آن کسی که خدا او را به عنوان پیغمبر فرستاده است؟! (تا ما عقلاء و کبراء از او پیروی کنیم و به دنبالش راه بیفتیم؟!). [[«إِنْ»: نه. حرف نفی است (نگا: ملک / 20). «هُزُواً»: تمسخر. در اینجا به معنی مسخره شده، یعنی (مَهْزُوءٌ بِهِ) به کار رفتهاست. (نگا: بقره / 67 و 231، مائده / 57 و 58 ...) «هذا»: این. در اینجا جنبه تحقیر و کوچک شمردن دارد.]] |
|
2897 | 25 | 42 | إن كاد ليضلنا عن آلهتنا لولا أن صبرنا عليها وسوف يعلمون حين يرون العذاب من أضل سبيلا |
| | | اگر ما استقامت و پایداری بر (پرستش) خدایان خود نکنیم، بیم آن میرود که (این مرد ما را گمراه سازد، و با حسن بیان و قوّت حجّت خویش) ما را از معبودهایمان منصرف کند (و به سوی یکتاپرستی متمایل نماید، و در نتیجه منحرفمان گرداند. مشرکان در روز قیامت) هنگامی که عذاب (خدا) را دیدند، خواهند دانست که چه کسی گمراه و منحرف است. (آیا تو بیراهه میروی، یا این که ایشان کژراهه میروند). [[«إِن کَادَ ...»: نزدیک است که. حرف (إِنْ) مخفّف از مثقّله است، و اسم آن محذوف و اصل آن: (إِنَّهُ کَادَ) است. «لَیُضِلُّنَا عَنْ ...»: منصرفمان کند از. گمراهمان کند از.]] |
|
2898 | 25 | 43 | أرأيت من اتخذ إلهه هواه أفأنت تكون عليه وكيلا |
| | | به من بگو ببینم، آیا کسی که هوا و هوس خود را معبود خویش میکند (و آرزوپرستی را جایگزین خداپرستی میسازد، تا آنجا که سنگهای بیجانی را برمیگزیند و به دلخواه میپرستد) آیا تو وکیل او خواهی بود؟ (و میتوانی او را از هواپرستی به خداپرستی برگردانی، و از ضلالت به هدایت بکشانی؟!). [[«أَرَأَیْتَ»: مرا خبر بده. به من بگو (نگا: المصحف المیسّر). «مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»: کسی که هوی و هوس را معبود و خدای خود ساخته است. مراد از آرزوپرستی، به فرمان دل گوش کردن، و فرمان خدا و رسول و رهنمود عقل را رها کردن است (نگا: کهف / 28، طه / 16، قصص / 50). «وَکیلاً»: کسی که کار و بار خود را بدو وامیگذارند. مراد این است رسول خدا قادر به دفاع و هدایت چنین اشخاصی نیست و تنها بَشیر و نَذیر و سِراج مُنیر و رحمةًلِلْعَالَمِین است، و بر رسولان پیام باشد و بس.]] |
|
2899 | 25 | 44 | أم تحسب أن أكثرهم يسمعون أو يعقلون إن هم إلا كالأنعام بل هم أضل سبيلا |
| | | آیا گمان میبری که بیشتر آنان (چنان که باید) میشنوند یا میفهمند؟! (نه! آنان تفکّر و تعقّل ندارند). ایشان همچون چهارپایان هستند، و بلکه گمراهتر. [[«إِن هُمْ ...»: واژه (إِنْ) حرف نفی است. «کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»: (نگا: اعراف / 179).]] |
|
2900 | 25 | 45 | ألم تر إلى ربك كيف مد الظل ولو شاء لجعله ساكنا ثم جعلنا الشمس عليه دليلا |
| | | مگر نمیبینی که پروردگارت چگونه سایه را گسترانیده است؟ (و شامل همهی کرهی زمین به طور متناوب کرده است، و با نظام ویژهی نور و ظلمت، زندگی را برای انسانها و جانداران و گیاهان ممکن و آسان ساخته است؟!) و همچنین خورشید را دالّ بر این سایهی گسترده کرده است؟ اگر خدا میخواست سایه را ساکن میکرد (و با استقرار دائم ظلمت، توازن حرارت را به هم میزد، و حیات را از گسترهی زمین برمیچید). [[«مَدَّ الظِّلَّ ...»: سایه را همه جا گستر کرده است. اشاره به این است که سایه گاهی بر قسمت شرقی و گاهی بر قسمت جنوبی کره زمین میافتد، و بر اثر گردش زمین به دور خود، شب و روز تولید میگردد و سایه و روشنی همه جا را به نوبه فرا میگیرند، و بر اثر گردش زمین به دور خورشید، فصول چهارگانه تشکیل، و قطب شمال و قطب جنوب هم مانند سایر نقاط زمین به طور متناوب از نور و سایه برخوردار میشوند. «عَلَیْهِ دَلِیلاً»: رهنمون به آن. بیانگر آن. اشاره به این است که خورشید شناساننده تاریکی است، چرا که ضدّ به ضدّ شناخته میشود. «ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً»: این جمله عطف بر جمله (مَدَّ الظِّلَّ) است، و (وَ لَوْ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً) میان آنها جمله معترضه است.]] |
|
2901 | 25 | 46 | ثم قبضناه إلينا قبضا يسيرا |
| | | سپس ما آن سایه را آهسته جمع کرده و برمیچینیم (و این برچیدن تدریجی بیشترین فائده را برای موجودات دارد). [[«قَبَضْنَاهُ»: آن را جمع میگردانیم. مراد محو تدریجی سایه بر حسب موقعیّت خورشید است. «إِلَیْنَا»: به سوی خود. این تعبیر بیانگر این است که تابش نور و گسترش سایه - بر اثر طلوع و غروب خورشید - هر دو در دست خدا و ناشی از قدرت لایزال الله در نظام کائنات است.]] |
|
2902 | 25 | 47 | وهو الذي جعل لكم الليل لباسا والنوم سباتا وجعل النهار نشورا |
| | | این خدا است که برای شما شب را (همچون) پوشش، و خواب را (مایهی) آرامش و آسایش، و روز را (هنگام) بیداری (و جنبش و تلاش و کوشش) نموده است. [[«لِبَاساً»: مراد این است که تاریکی شب همچون جامه شما را در خود میپوشاند. «سُبَاتاً»: تعطیل کار به منظور استراحت و تجدید قوا است. ضمناً اشاره لطیفی به تعطیل فعّالیّتهای برخی از اندامهای بدن به هنگام خواب دارد. «نُشُوراً»: بیداری. مراد وقت بیداری و تلاش و کوشش و حرکت و جنبش است که به زنده شدن دوباره رستاخیز میماند (نگا: فرقان / 3 و 40، فاطر / 9، ملک / 15).]] |
|
2903 | 25 | 48 | وهو الذي أرسل الرياح بشرا بين يدي رحمته وأنزلنا من السماء ماء طهورا |
| | | خدا کسی است که بادها را به عنوان مژدهرسانهای پیش قراول باران رحمت خود وزان میکند ... و این ما هستیم که از آسمان آب پاک و پاک کننده (ی محیط و چرک و کثافت) را نازل میگردانیم. [[«الرِّیَاحَ»: جمع ریح، بادها، ذکر آن به صورت جمع، اشاره به انواع مختلف بادها است که ابرها را به مناطق روی زمین میرانند. «بُشْراً»: مخفّف (بُشُراً) جمع (بَشُور) به معنی مبشّر است. مژدهرسانها. بشارت دهندگان (نگا: اعراف / 57). «بَیْنَ یَدَیْ»: پیش از. قبل از. «رَحْمَتِهِ»: رحمت او. مراد باران است که رحمت خدا در حقّ بندگان است. اشاره به وزش بادها در پیشاپیش تودههای ابر است که آمیخته با رطوبت ملایمی بوده و نسیم دلانگیزی ایجاد میکند که از آن بوی باران به مشام میرسد و به مژدهرسانهائی میمانند که خبر از خوشیها و شادیها میدهند. «السَّمَآءِ»: مراد ابر آسمان است (نگا: واقعه / 69). «طَهُوراً»: پاک. پاک کننده (نگا: انفال / 11).]] |
|
2904 | 25 | 49 | لنحيي به بلدة ميتا ونسقيه مما خلقنا أنعاما وأناسي كثيرا |
| | | تا با آن آب سرزمین مرده (و خشکیده را با رویاندن گیاهان، سرسبز و) زنده گردانیم، و آن را برای نوشیدن در اختیار مخلوقاتی که آفریدهایم، از جمله چهارپایان زیاد و مردمان فراوان، قرار دهیم. [[«بَلْدَةً»: سرزمین. «مَیْتاً»: مرده. مراد خشک و بیآب و علف است. (مَیْتاً) صفت (بَلْدَةً) است و میبایست به صورت مؤنّث، یعنی (مَیْتَة) ذکر شود، امّا در اینجا توجّه به معنی است که (بَلَداً) است؛ نه به لفظ (نگا: فاطر / 9). «نُسْقِیَهُ»: آن را برای نوشیدن در اختیار قرار دهیم. برخی (إسقاء) و (سقْی) را به یک معنی دانستهاند. «أَنْعَام»: چهارپایان. «أَنَاسِیَّ»: جمع إنسان یا إنسیّ، مردمان.]] |
|
2905 | 25 | 50 | ولقد صرفناه بينهم ليذكروا فأبى أكثر الناس إلا كفورا |
| | | ما قرآن را به صورتهای گوناگون (در قالب الفاظ زیبا و جملههای مؤثّر و گیرا و شیوههای دلربا) در میان مردمان بیان داشتهایم تا آنان (خدای خود را) یاد کنند و پند گیرند، امّا بسیاری از مردم جز کفر و ناسپاسی (در برابر آن از خود) نشان نمیدهند. [[«صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ»: ما باران را در میان انسانها تقسیم میکنیم و گاهی باران را در این ناحیه و گاهی در آن ناحیه میبارانیم و از نعمت آب بهرهمند میگردانیم (نگا: نور / 43). در این صورت مرجع ضمیر (ه) باران است. امّا با توجّه به آیه 52 و موارد استعمال (صرف) به صورت فعلهای ماضی و مضارع در قرآن و ذکر (لِیَذَّکَّرُوا) یا همانند آن پشت سر آن، مرجع ضمیر (قرآن) است (نگا: إسرا / 41 و 89، کهف / 54، طه / 113، احقاف / 27، أنعام / 46 و 65) و معنی آن گذشت. «کُفُوراً»: کفران نعمت. کفر و انکار.]] |
|