نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
260 | 2 | 253 | تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من كلم الله ورفع بعضهم درجات وآتينا عيسى ابن مريم البينات وأيدناه بروح القدس ولو شاء الله ما اقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جاءتهم البينات ولكن اختلفوا فمنهم من آمن ومنهم من كفر ولو شاء الله ما اقتتلوا ولكن الله يفعل ما يريد |
| | | این پیغمبران (که نام برخی از آنان گذشت) بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم. خداوند با برخی از آنان سخن گفت، و بعضی را درجاتی برتر داد، و به عیسی پسر مریم معجزاتی دادیم و او را با روحالقدس (یعنی جبرئیل) تقویت و تأیید نمودیم. اگر خداوند میخواست کسانی که بعد از این پیغمبران میآمدند، به دنبال نشانههای روشنی که به (دست) آنان میرسید (و هدایت راستین و دین حقی را که دریافت مینمودند به مقتضای چنین هدایت و دینی، همهی ایشان ایمان میآوردند و اختلافی نمیورزیدند و) با یکدیگر نمیجنگیدند. ولیکن (بنا به خواست خدا) اختلاف ورزیدند و بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند. و اگر خدا میخواست با هم نمیجنگیدند و به ستیز برنمیخاستند، ولی خداوند آنچه را میخواهد (از روی حکمتی که خود میداند) انجام میدهد. [[«کَلَّمَ اللهُ»: خدا با او سخن گفته است. عائد موصول، یعنی ضمیر (ه) محذوف است، و تقدیر چنین است: کَلِمَةُ اللهُ ... «دَرَجَاتٍ»: مراتب و منازل. منصوب است چون مفعول دوم (رَفَعَ) در مفهوم (بَلَّغَ) است، یا حال (مِن بَعْضِهِمْ) و در مفهوم (ذَا دَرَجَاتٍ)، یا مفعول مطلق است و درجات در مفهوم (رفعات) است، منصوب به نزع خافض است و حرف جرّ (عَلی یا إِلی یا فی) محذوف است. «بَیِّنَات»: دلائل روشن. معجزات مذکور در (آلعمران / 49). «أَیَّدْنَاهُ»: یاری و توانائیش دادیم. «رُوحِ الْقُدُسِ»: روح پاک. یعنی: جبرئیل. اضافه موصوف به صفت است.]] |
|
261 | 2 | 254 | يا أيها الذين آمنوا أنفقوا مما رزقناكم من قبل أن يأتي يوم لا بيع فيه ولا خلة ولا شفاعة والكافرون هم الظالمون |
| | | ای کسانی که ایمان آوردهاید! (برخی) از آنچه بهرهی شما کردهایم (در راه خدا) صرف کنید، پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی و نه دوستی و رفاقتی و نه میانجیگری و شفاعتی است، و کافران ستمگرند (و به خود و جامعهی خود ظلم میکنند، و نتیجهی ظلم آنان در آن روز ظاهر خواهد شد). [[«أَنفِقُوا»: ببخشید. خرج کنید. «بَیْعٌ»: خرید و فروش. «خُلَّةٌ»: دوستی. رفاقت. مراد دوستی و رفاقتی است که سودمند شود و مایه نجات گردد (نگا: انفطار / 19). والاّ مؤمنان در آخرت دوست همدیگر خواهند بود (نگا: زخرف / 67). «شَفَاعَةٌ»: میانجیگری. نفی شفاعت در این آیه به طور مطلق است، ولیکن مقیّد به آیههای دیگر است، از جمله إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً (طه / 109). وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی (انبیاء / 28).]] |
|
262 | 2 | 255 | الله لا إله إلا هو الحي القيوم لا تأخذه سنة ولا نوم له ما في السماوات وما في الأرض من ذا الذي يشفع عنده إلا بإذنه يعلم ما بين أيديهم وما خلفهم ولا يحيطون بشيء من علمه إلا بما شاء وسع كرسيه السماوات والأرض ولا يئوده حفظهما وهو العلي العظيم |
| | | خدائی بجز الله وجود ندارد و او زندهی پایدار (و جهان هستی را) نگهدار است. او را نه چرتی و نه خوابی فرا نمیگیرد (و همواره بیدار است و سستی و رخوت بدو راه ندارد). از آنِ او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است (و در ملک کائنات، او را انبازی نیست). کیست آن که در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازهی او؟ میداند آنچه را که در پیش روی مردمان است و آنچه را که در پشت سر آنان است (و مطّلع بر گذشته و حال و آینده، و آگاه بر بود و نبود جهان است و اصلاً همهی زمانها و مکانها در پیشگاه علم او یکسان است. مردمان) چیزی از علم او را فراچنگ نمیآورند جز آن مقداری را که وی بخواهد. (علم و دانش محدود دیگران، پرتوی از علم بیپایان و بیکران او است). فرماندهی و فرمانروائی او آسمانها و زمین را دربر گرفته است، و نگاهداری آن دو (برای او گران نیست و) وی را درمانده نمیسازد و او بلندمرتبه و سترگ است. [[«حَیّ»: زنده جاوید و باقی پایدار. «قَیُّوم»: نگهدار جهان و گرداننده امور آن. (الْحَیُّ) و (الْقَیُّومُ): صفت یا بدل، و یا خبر مبتدای محذوف میباشد. «سِنَةٌ»: چرت. از ماده (وسن). «مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ»: آنچه در پیش روی آنان است که امور مربوط به این جهان است. «مَا خَلْفَهُمْ»: آنچه در پشت سر آنان است که امور مربوط به آن جهان یعنی آخرت است. «لا یُحِیطُونَ»: احاطه نمیکنند. فراچنگ نمیآورند. «کُرْسِیُّ»: تخت سلطنت. عرش. در اینجا مراد علم و عظمت و قدرت خدا است. «لا یَؤُودُهُ»: او را درمانده و ناتوان نمیسازد و بر او سنگینی نمیکند. از ماده (أود).]] |
|
263 | 2 | 256 | لا إكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها والله سميع عليم |
| | | اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است، بنابراین کسی که از طاغوت (شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند) نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز درآویخته است (و او را از سقوط و هلاکت میرهاند و) اصلاً گسستن ندارد. و خداوند شنوا و دانا است (و سخنان پنهان و آشکار مردمان را میشنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد). [[«إِکْرَاهَ»: وادار کردن. واداشتن. «رُشْد»: هدایت. راه درست. «غَیّ»: ضلالت. راه کج. «طَاغُوت»: هر معبودی جز خدا. شیطان. هر کس و هر چیزی که اطاعت از آن، مایه طغیان و دوری از راه حق شود، چه آفریدهای که پرستیده شود، و چه فرماندهی که در شرّ و بدی از او فرمانبرداری گردد، و چه اهریمنی باشد که انسان را از راه به در برد. مفرد و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است. «عُرْوَةِ»: دستاویز. «وُثْقَی»: مؤنّث (أَوْثَق) بس محکم و استوار. «إِنفِصَام»: گسستن.]] |
|
264 | 2 | 257 | الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات إلى النور والذين كفروا أولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور إلى الظلمات أولئك أصحاب النار هم فيها خالدون |
| | | خداوند متولّی و عهدهدار (امور) کسانی است که ایمان آوردهاند. ایشان را از تاریکیهای (زمخت گمراهی شکّ و حیرت) بیرون میآورد و به سوی نور (حق و اطمینان) رهنمون میشود. و (امّا) کسانی که کفر ورزیدهاند، طاغوت (شیاطین و داعیان شرّ و ضلال) متولّی و سرپرست ایشانند. آنان را از نور (ایمان و فطرت پاک) بیرون آورده به سوی تاریکیهای (زمخت کفر و فساد) میکشانند. اینان اهل آتشند و در آنجا جاویدانه میمانند. [[«وَلِیّ»: دوست. یاور. خداوند ولی مؤمنان است و آنان را به راه خیر و خوبی رهنمون میشود و یاریشان مینماید. شیطان ولی کافران است و آنان را به راه پلشتی و زشتی میخواند و بدیشان چنین مینمایاند که خیرخواه آنان است و بدیشان سود میرساند. «ظُلُمَات»: تاریکیها. «خَالِدُونَ»: جاویدانان.]] |
|
265 | 2 | 258 | ألم تر إلى الذي حاج إبراهيم في ربه أن آتاه الله الملك إذ قال إبراهيم ربي الذي يحيي ويميت قال أنا أحيي وأميت قال إبراهيم فإن الله يأتي بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذي كفر والله لا يهدي القوم الظالمين |
| | | آیا با خبری از کسی که با ابراهیم دربارهی (الوهیّت و یگانگی) پروردگارش راه مجادله و ستیز در پیش گرفت، بدان علّت که خداوند بدو حکومت و شاهی داده بود (و بر اثر کمی ظرفیّت از باده غرور سرمست شده بود)؟ هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که (با دمیدن روح در بدن و بازپس گرفتن آن) زنده میگرداند و میمیراند. او گفت: من (با عفو و کشتن) زنده میگردانم و میمیرانم. ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرِق برمیآورد، تو آن را از مغرب برآور. پس آن مرد کافر واماند و مبهوت شد. و خداوند مردم ستمکار (مُصرّ بر تبهکاری، و دشمن حق) را هدایت نمیکند. [[«أَلَمْ تَرَ إِلَی؟»: آیا آگاهی از؟ باید آگاه باشی از؟ «حَآجَّ»: مجادله و منازعه کرد. به حجّتگوئی و حجّت خواهی نشست. «أَنْ آتَاهُ اللهُ الْمُلْکَ»: چون که خدا بدو حکومت و شاهی داده بود. یعنی سلطنت و قدرت او را مغرور کرده بود و به انکار خدا واداشته بود. «بُهِتَ»: مبهوت گردید. خاموش و درمانده و سرگردان و بیبرهان شد.]] |
|
266 | 2 | 259 | أو كالذي مر على قرية وهي خاوية على عروشها قال أنى يحيي هذه الله بعد موتها فأماته الله مائة عام ثم بعثه قال كم لبثت قال لبثت يوما أو بعض يوم قال بل لبثت مائة عام فانظر إلى طعامك وشرابك لم يتسنه وانظر إلى حمارك ولنجعلك آية للناس وانظر إلى العظام كيف ننشزها ثم نكسوها لحما فلما تبين له قال أعلم أن الله على كل شيء قدير |
| | | یا (آیا آگاهی از) همچون کسی که از کنار دهکدهای گذر کرد، در حالی که سقف خانهها فرو تپیده بود و دیوارهای آنها بر روی سقفها فرو ریخته بود؛ گفت: چگونه خدا این (اجساد فرسوده و از هم پاشیدهی مردمان اینجا) را پس از مرگ آنان زنده میکند؟ پس خدا او را صد سال میراند و سپس زندهاش گرداند و (به او) گفت: چه مدّت درنگ کردهای؟ گفت: (نمیدانم، شاید) روزی یا قسمتی از یک روز. فرمود: (نه) بلکه صد سال درنگ کردهای. به خوردنی و نوشیدنی خود (که همراه داشتی) نگاه کن (و ببین که با گذشت این زمان طولانی به ارادهی خدا) تغییر نیافته است. و بنگر به الاغ خود (که چگونه از هم متلاشی شده است. ما چنین کردیم) تا تو را نشانه (ی گویائی از رستاخیز) برای مردمان قرار دهیم. (اکنون) به استخوانها بنگر که چگونه آنها را برمیداریم و بهم پیوند میدهیم و سپس بر آنها گوشت میپوشانیم. هنگامی که (این حقائق) برای او آشکار شد، گفت: میدانم که خدا بر هر چیزی توانا است. [[«أَوْ کَالَّذِی»: یا آگاهی از داستان آن کسی که. حرف کاف زائد است، و تقدیر چنین است: أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی مَرَّ. یا کاف به معنی مِثل و برای تشبیه است. در این صورت عطف بر معنی کلام سابق است. چرا که (أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَآجَّ) همسان (أَلَمْ تَرَ کَالَّذِی حَآجَّ) است، و (أَوْ کَالَّذِی مَرَّ) عطف بر آن است. «خَاوِیَةٌ»: فرو تپیده. فرو ریخته. «عُرُوش»: جمع عَرْش، سقفها. «أَنَّی»: چگونه؟ «أَمَاتَ»: میراند. «لَبِثْتَ»: درنگ کردهای. ماندهای. «لَمْ یَتَسَنَّهْ»: تغییر نکرده است. با گذشت سالها فاسد و تباه نگشته است. گوئی سالهائی بر آن نگذشته است. از ماده (سنه) است، یا از ماده (سنو) و هاء آن برای سکته است، مانند (کِتابِیَهْ) و علامت جزم حذف حرف عله است. «نُنشِزُ»: فراهم میچینیم و بهم میپیوندیم. «نَکْسُو»: میپوشانیم.]] |
|
267 | 2 | 260 | وإذ قال إبراهيم رب أرني كيف تحيي الموتى قال أولم تؤمن قال بلى ولكن ليطمئن قلبي قال فخذ أربعة من الطير فصرهن إليك ثم اجعل على كل جبل منهن جزءا ثم ادعهن يأتينك سعيا واعلم أن الله عزيز حكيم |
| | | و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی. گفت: مگر ایمان نیاوردهای؟! گفت: چرا! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم (و با افزودن آگاهی بیشتر، دلم آرامش یابد). گفت: پس (در این صورت) چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را به خود نزدیک گردان (تا مشخّصات و ممیّزات آنها را دریابی. آن گاه آنها را ذبح کن و در هم بیامیز)، سپس بر سر هر کوهی قسمتی از آنها را بگذار. بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو خواهند آمد، و بدان که خداوند چیره و باحکمت است. [[«مَوْتَی»: جمع میّت، مردگان. «بَلَی»: آری. حرف جواب است. برای ابطال نفی متقدّم و افاده اثبات مفهوم بعد از خود میآید. «صُرْهُنَّ»: آنها را به خود نزدیک کن. آنها را بهم بیامیز. آنها را پاره پاره کن. از ماده (صَور) به معنی میل یا قطع. «جُزْءاً»: قطعه و پاره و تکّه. «أُدْعُهُنَّ»: آنها را صدا بزن. «سَعْیاً»: شتابان. مصدری است به معنی اسم فاعل و حال بشمار است و تقدیر چنین است: یَأْتِینَکَ سَاعِیَاتٍ. همچون: جَآءَ زَیْدٌ رَکْضاً؛ أَیْ رَاکِضاً. یا این که مفعول مطلق است و همچون قَعَدْتُ جُلُوساً میباشد.]] |
|
268 | 2 | 261 | مثل الذين ينفقون أموالهم في سبيل الله كمثل حبة أنبتت سبع سنابل في كل سنبلة مائة حبة والله يضاعف لمن يشاء والله واسع عليم |
| | | مَثَل کسانی که دارائی خود را در راه خدا صرف میکنند، همانند دانهای است که هفت خوشه برآرد و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند برای هر که بخواهد آن را چندین برابر میگرداند، و خدا (قدرت و نعمتش) فراخ (و از همه چیز) آگاه است. [[«سَنَابِلَ»: جمع سُنبُلة، خوشهها. «یُضَاعِفُ»: چندین برابر میگرداند. «وَاسِعٌ»: دارای انعام و رحمت فراگیر.]] |
|
269 | 2 | 262 | الذين ينفقون أموالهم في سبيل الله ثم لا يتبعون ما أنفقوا منا ولا أذى لهم أجرهم عند ربهم ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون |
| | | کسانی که دارائی خود را در راه خدا صرف میکنند و به دنبال آن منّتی نمیگذارند و آزاری نمیرسانند، پاداششان نزد پروردگارشان است (و اندازهی اجرشان را کسی جز خدا نمیداند)، و نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین خواهند شد. [[«لا یُتْبِعُونَ»: به دنبال نمیآورند. ملحق نمیسازند. «مَنّاً»: منّت. «أَذیً»: اذیّت و آزار.]] |
|