نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
2251 | 19 | 1 | بسم الله الرحمن الرحيم كهيعص |
| | | کاف. ها. یا. عین. صاد. [[«کهیعص»: حروف مقطّعهاند (نگا: بقره / 1).]] |
|
2252 | 19 | 2 | ذكر رحمت ربك عبده زكريا |
| | | (این) یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بندهی خود زکریّا (که ای محمّد! آن را بر تو میخوانم). [[«ذِکْرُ»: یاد. یادآوری. خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هذَا الْمَتْلُوُّ ذِکْرُ. «رَحْمَةِ رَبِّکَ»: واژه (رَحْمَة) به فاعل خود اضافه شده است. در رسمالخطّ قرآنی با (ت) کشیده نوشته شده است. «عَبْدَ»: مفعولٌبه (رَحْمَةِ) است. «زَکَرِیَّا»: بدل است.]] |
|
2253 | 19 | 3 | إذ نادى ربه نداء خفيا |
| | | در آن هنگام که پروردگارش را (در خلوتگاه عبادت) پنهانی ندا داد. [[«نِدَآءً»: صدا زدن. به کمک طلبیدن. مصدر باب مفاعله است. «خَفِیّاً»: پنهان. نهان.]] |
|
2254 | 19 | 4 | قال رب إني وهن العظم مني واشتعل الرأس شيبا ولم أكن بدعائك رب شقيا |
| | | گفت: پروردگارا! استخوانهای من (که ستون پیکر من و محکمترین اعضای تن من است) سستی گرفته است، و شعلههای پیری (تمام موهای) سر مرا فرا گرفته است، پروردگارا! من هرگز در دعاهائی که کردهام (از درگاه کرم تو) محروم و ناامید باز نگشتهام؛ (هم اینک نیز مرا دریاب). [[«وَهَنَ»: سست شد. ضعیف گردید. «إشْتَعَلَ»: شعلهور شد. شعله فراگیر شد. مراد سفید شدن موهای سر است. «شَیْباً»: پیری. تمییز است. «دُعَآئِکَ»: تو را به یاری خواستن و به مدد طلبیدن. (دُعَآءِ) اضافه به مفعول خود شده است. «شَقِیّاً»: محروم. ناامید. گویند: شَقی بِکَذا. أَیْ تَعِبَ فیهِ وَ لَمْ یَحْصُلْ مَقْصُودُهُ.]] |
|
2255 | 19 | 5 | وإني خفت الموالي من ورائي وكانت امرأتي عاقرا فهب لي من لدنك وليا |
| | | (پروردگارا!) من از بستگانم بعد از خود بیمناکم (چرا که در ایشان شایستگی و بایستگی به دست گرفتن کار و بار دین را نمیبینم) و همسرم هم از اوّل نازا بوده است؛ پس از فضل خویش جانشینی به من ببخش. [[«الْمَوَالِیَ»: ورثه (نگا: نساء / 33). عصبه، یعنی خویشاوندان شخص از سوی پدر. در اینجا مراد ورثه و به ویژه عموزادگان شَرور و ناباب است. «عَاقِراً»: عقیم. نازا. «وَلِیّ»: عهدهدار امور. مراد پسر است.]] |
|
2256 | 19 | 6 | يرثني ويرث من آل يعقوب واجعله رب رضيا |
| | | از من (دین و دانش) و از آل یعقوب (ثروت و قدرت) ارث ببرد، و او را پروردگارا (در گفتار و کردار) مورد رضایت گردان. [[«یَرِثُنِی وَ یَرِثُ ...»: مراد ارث معنوی، یعنی دین و دانش و نبوّت است (نگا: اعراف / 169، فاطر / 32، شوری / 14). برخی ترکه زکریّا را عِلْم و نبوّت، و میراث آل یعقوب و دارائی و شاهی میدانند. «آلِ یَعْقُوبَ»: مراد فرزندان یعقوب است که بسیاری از آنان مفتخر به خِلعت نبوّت شده و انبیاء بنیاسرائیل بودهاند. «رَضِیّاً»: مورد رضایت. فعیل به معنی مَفْعول، یعنی (مَرْضِیّ) است.]] |
|
2257 | 19 | 7 | يا زكريا إنا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا |
| | | ای زکریّا! ما تو را به پسری مژده میدهیم که نام او یحیی است و پیش از این کسی را همنام او نکردهایم (و شبیه او در صفات فضل و کمال و تقوا و صلاح نیافریدهایم). [[«سَمِیّاً»: همنام. مشترک در اسم. شبیه و نظیر (نگا: مریم / 65).]] |
|
2258 | 19 | 8 | قال رب أنى يكون لي غلام وكانت امرأتي عاقرا وقد بلغت من الكبر عتيا |
| | | (زکریّا) گفت: پروردگارا! چگونه مرا پسری خواهد بود با این که همسرم نازا است و من نیز به غایتِ پیری رسیدهام و افتاده و فرتوت شدهام؟ [[«أَنَّی»: چگونه؟ این پرسش ناشی از شعف و خوشحالی از قُدوم فرزند است که زکریّا میخواهد با شیوه و نحوه تولّد آشنا شود و بفهمد که آیا خدا او و همسرش را به سن جوانی برمیگرداند و آن گاه چنین کاری صورت میپذیرد یا جز این. «عِتِیّاً»: مصدری از ماده (عُتُوّ) است، به غایت پیر شدن و خشکیده و افتاده گشتن.]] |
|
2259 | 19 | 9 | قال كذلك قال ربك هو علي هين وقد خلقتك من قبل ولم تك شيئا |
| | | فرمود: (مطلب) همین گونه است (که پیام داده است). پروردگار تو گفته است این کار برای من (که خدایم، و از هیچ، همه چیز را آفریدهام، و از جمله خودِ) تو را که قبلاً هیچ نبودی، هستی بخشیدهام، آسان است. [[«هَیِّنٌ»: آسان. ساده.]] |
|
2260 | 19 | 10 | قال رب اجعل لي آية قال آيتك ألا تكلم الناس ثلاث ليال سويا |
| | | (زکریّا) گفت: پروردگارا! نشانهای (دالّ بر تحقّق این مژده) برایم بگذار. (خدا به او) فرمود: نشانهی (حصول آرزوی) تو این است که سه شبانهروز تمام نمیتوانی با مردم سخن بگوئی، با وجود این که تو (از لحاظ اعضاء و حواسّ) سالم و تندرست خواهی بود. [[«آیَةً»: علامت. نشانه. «أَلاّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ...»: این که زبانت بند میآید و قدرت تکلّمِ با مردم را نخواهی داشت. «ثَلاثَ لَیالٍ»: سه شب. مراد سه شبانهروز است (نگا: آلعمران / 41). «سَوِیّاً»: سالم و متعادل. حال ضمیر فاعلی مستتر در فعل (تُکَلِّمَ) است.]] |
|