نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
2248 | 18 | 108 | خالدين فيها لا يبغون عنها حولا |
| | | جاودانه در آنجا میمانند و تقاضای نقل مکان از آنجا را نمینمایند (و حاضر نیستند آن را با چیزی عوض کنند). [[«خَالِدِینَ»: حال است. «لا یَبْغُونَ»: نمیخواهند. خواستار نمیشوند. «حِوَلاً»: تعویض و تحوّل. جابهجائی و دگرگونی.]] |
|
2249 | 18 | 109 | قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربي لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربي ولو جئنا بمثله مددا |
| | | بگو: اگر دریا برای (نگارش شماره و صفات و ویژگیهای) موجودات (جهان هستی) پروردگارم جوهر شود، دریا پایان میگیرد پیش از آن که (سخن از تعداد و حقائق و رموز) موجودات پروردگارم پایان پذیرد، هرچند هم همسان آن دریا را به عنوان کمک بدان بیفزائیم (و مرکّب و جوهرش نمائیم). [[«مِدَاداً»: مرکّب. جوهر. «کَلِمَاتِ»: سخنان. مراد موجودات و مخلوقات جهان هستی است (نگا: نساء / 171). «نَفِدَ»: پایان پذیرفت. تمام شد. «مَدَداً»: یاری. مددکاری. تمییز است. مرادِ آیه، ترسیمی از بینهایت و بیان کثرت است (نگا: لقمان / 27).]] |
|
2250 | 18 | 110 | قل إنما أنا بشر مثلكم يوحى إلي أنما إلهكم إله واحد فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا ولا يشرك بعبادة ربه أحدا |
| | | (ای پیغمبر!) بگو: من فقط انسانی همچون شما هستم (و امتیاز من این است که من پیغمبر خدایم و آنچه گفت: بگو؛ میگویم) و به من وحی میشود که معبود شما یکی است و بس. پس هرکس که خواهان دیدار خدای خویش است، باید که کار شایسته کند، و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد. [[«أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ»: نائب فاعل فعل (یُوحی) است. «یَرْجُو»: میخواهد. امیدوار است. الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی در آخر دارد. «یَرْجُو لِقَآءَ رَبِّهِ»: میترسد از حاضر شدن در پیشگاه او برای حساب و کتاب. خواهان دیدار و ملاقات او است. چشم به راه ثواب و جزای او است. «بِعِبَادَةِ»: در عبادت و پرستش. حرف (بِ) به معنی (فی) است.]] |
|
2251 | 19 | 1 | بسم الله الرحمن الرحيم كهيعص |
| | | کاف. ها. یا. عین. صاد. [[«کهیعص»: حروف مقطّعهاند (نگا: بقره / 1).]] |
|
2252 | 19 | 2 | ذكر رحمت ربك عبده زكريا |
| | | (این) یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بندهی خود زکریّا (که ای محمّد! آن را بر تو میخوانم). [[«ذِکْرُ»: یاد. یادآوری. خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هذَا الْمَتْلُوُّ ذِکْرُ. «رَحْمَةِ رَبِّکَ»: واژه (رَحْمَة) به فاعل خود اضافه شده است. در رسمالخطّ قرآنی با (ت) کشیده نوشته شده است. «عَبْدَ»: مفعولٌبه (رَحْمَةِ) است. «زَکَرِیَّا»: بدل است.]] |
|
2253 | 19 | 3 | إذ نادى ربه نداء خفيا |
| | | در آن هنگام که پروردگارش را (در خلوتگاه عبادت) پنهانی ندا داد. [[«نِدَآءً»: صدا زدن. به کمک طلبیدن. مصدر باب مفاعله است. «خَفِیّاً»: پنهان. نهان.]] |
|
2254 | 19 | 4 | قال رب إني وهن العظم مني واشتعل الرأس شيبا ولم أكن بدعائك رب شقيا |
| | | گفت: پروردگارا! استخوانهای من (که ستون پیکر من و محکمترین اعضای تن من است) سستی گرفته است، و شعلههای پیری (تمام موهای) سر مرا فرا گرفته است، پروردگارا! من هرگز در دعاهائی که کردهام (از درگاه کرم تو) محروم و ناامید باز نگشتهام؛ (هم اینک نیز مرا دریاب). [[«وَهَنَ»: سست شد. ضعیف گردید. «إشْتَعَلَ»: شعلهور شد. شعله فراگیر شد. مراد سفید شدن موهای سر است. «شَیْباً»: پیری. تمییز است. «دُعَآئِکَ»: تو را به یاری خواستن و به مدد طلبیدن. (دُعَآءِ) اضافه به مفعول خود شده است. «شَقِیّاً»: محروم. ناامید. گویند: شَقی بِکَذا. أَیْ تَعِبَ فیهِ وَ لَمْ یَحْصُلْ مَقْصُودُهُ.]] |
|
2255 | 19 | 5 | وإني خفت الموالي من ورائي وكانت امرأتي عاقرا فهب لي من لدنك وليا |
| | | (پروردگارا!) من از بستگانم بعد از خود بیمناکم (چرا که در ایشان شایستگی و بایستگی به دست گرفتن کار و بار دین را نمیبینم) و همسرم هم از اوّل نازا بوده است؛ پس از فضل خویش جانشینی به من ببخش. [[«الْمَوَالِیَ»: ورثه (نگا: نساء / 33). عصبه، یعنی خویشاوندان شخص از سوی پدر. در اینجا مراد ورثه و به ویژه عموزادگان شَرور و ناباب است. «عَاقِراً»: عقیم. نازا. «وَلِیّ»: عهدهدار امور. مراد پسر است.]] |
|
2256 | 19 | 6 | يرثني ويرث من آل يعقوب واجعله رب رضيا |
| | | از من (دین و دانش) و از آل یعقوب (ثروت و قدرت) ارث ببرد، و او را پروردگارا (در گفتار و کردار) مورد رضایت گردان. [[«یَرِثُنِی وَ یَرِثُ ...»: مراد ارث معنوی، یعنی دین و دانش و نبوّت است (نگا: اعراف / 169، فاطر / 32، شوری / 14). برخی ترکه زکریّا را عِلْم و نبوّت، و میراث آل یعقوب و دارائی و شاهی میدانند. «آلِ یَعْقُوبَ»: مراد فرزندان یعقوب است که بسیاری از آنان مفتخر به خِلعت نبوّت شده و انبیاء بنیاسرائیل بودهاند. «رَضِیّاً»: مورد رضایت. فعیل به معنی مَفْعول، یعنی (مَرْضِیّ) است.]] |
|
2257 | 19 | 7 | يا زكريا إنا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا |
| | | ای زکریّا! ما تو را به پسری مژده میدهیم که نام او یحیی است و پیش از این کسی را همنام او نکردهایم (و شبیه او در صفات فضل و کمال و تقوا و صلاح نیافریدهایم). [[«سَمِیّاً»: همنام. مشترک در اسم. شبیه و نظیر (نگا: مریم / 65).]] |
|