نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
2106 | 17 | 77 | سنة من قد أرسلنا قبلك من رسلنا ولا تجد لسنتنا تحويلا |
| | | (تنها در دفاع از تو چنین نبوده است. بلکه این) شیوهی ما در (دفاع از همهی) پیغمبرانی بوده است که پیش از تو فرستادهایم (و اقوام ایشان، آنان را کشته یا از میان خود راندهاند و بدین وسیله درِ سعادت را بر روی خود بستهاند و از رحمت الهی محروم گشتهاند) و تغییر و تبدیلی در شیوهی ما نخواهیدید (و کسی را نخواهی یافت که بتواند سنّت ما را دگرگون سازد). [[«سُنَّةَ»: شیوه. روش. منصوب به نزع خافض است و تقدیر چنین است: کَسُنَّةِ. یا این که مفعول مطلق فعل محذوفی است و در اصل چنین است: سَنَنّا بِکَ سُنَّةَ. «تَحْویلاً»: تغییر و تبدیل.]] |
|
2107 | 17 | 78 | أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل وقرآن الفجر إن قرآن الفجر كان مشهودا |
| | | نماز را چنان که باید بخوان به هنگام زوال آفتاب (از نصفالنهار، که آغاز نماز ظهر است و امتداد آن وقت نماز عصر را نیز دربر میگیرد) تا تاریکی شب (که آغاز نماز مغرب است و امتداد آن وقت نماز عشاء را نیز در برگرفته و با طلوع فجر پایان میپذیرد)، و نماز صبح را (در فاصلهی طلوع فجر تا طلوع آفتاب) بخوان. بیگمان نماز صبح (توسّط فرشتگان شب و فرشتگان روز) بازدید میگردد. [[«دُلُوکِ»: زوال خورشید از نصفالنهار. «غَسَقِ»: ظلمت. تاریکی. «غَسَقِ الَّیْلِ»: تاریکی شب. مراد از آن از اوّل شب تا پایان آن است (نگا: طه / 130، ِ / 39). «قُرْآنَ»: مراد نماز صبح است. از آنجا که خواندن قرآن یعنی فاتحه رکن مهمّ نماز و در آن تصریح شده است، از راه تسمیه کلّ به اسم جزء، قرآن نامیده شده است. نصب آن به خاطر عطف بر (الصَّلاةَ) بوده یا این که اغراء است و تقدیر چنین است: إِلْزَمْ قُرْآنَ الْفَجْرِ. «مَشْهُوداً»: دیده شدنی است. مورد بازدید قرار میگیرد. یعنی فرشتگان مأمور بر انسان آن را میبینند و به هنگام تعویض کشیک در دیوان الهی بر آن گواهی میدهند.]] |
|
2108 | 17 | 79 | ومن الليل فتهجد به نافلة لك عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا |
| | | در پاسی از شب از خواب برخیز و در آن نماز تهجّد بخوان، این یک فریضهی اضافی (و افزون بر نمازهای پنجگانه) برای تو است. باشد که (در پرتو این عمل) خداوند تو را به مقام ستودهای (و مکان برجستهای در دنیا و آخرت که موجب ستایش همگان باشد) برساند (و مقام شفاعت کبری را به تو ارمغان دارد). [[«فَتَهَجَّدْ»: تهجّد از (هجود) به معنی به خواب رفتن است. لیکن در باب تفعّل معنی سلب را میرساند، یعنی ترک خوابیدن. مانند واژههای (تأثُّم) و (تحنُّث). برخی هم آن را از اضداد شمردهاند و به معنی بیدار شدن و ماندن دانستهاند. نماز شب گزاردن. «بِهِ»: حرف (ب) به معنی (فی) و مرجع ضمیر (الَّیْل) است. یعنی: در شب. یا این که مرجع ضمیر (بَعْض) مفهوم از (مِن) یا (قُرْآنَ) مجرّد از اضافه است. یعنی: در برخی از شب، یا این که: نماز تهجّد را با تلاوت قرآن به جای آور. «نافِلَةً»: عبادت زائد بر نمازهای پنجگانه. مراد نماز تهجّد است که برای پیغمبر اسلام واجب بوده و برای پیروانش سنّت است. مفعولبه (تهجّد) و یا این که حال ذوالحال محذوف (صَلاة) است. «مَقَاماً مَّحْمُوداً»: هرگونه منزلت والا و مقام بالائی که ستایش همگان را برانگیزد. برخی گفتهاند مراد مقام شفاعت کبری است که در آن رسول اکرم از پروردگار تمنّا و تقاضا مینمایند که دادگاهیِ مردمان را با لطف و کرم خود آغاز فرمایند.]] |
|
2109 | 17 | 80 | وقل رب أدخلني مدخل صدق وأخرجني مخرج صدق واجعل لي من لدنك سلطانا نصيرا |
| | | بگو: پروردگارا! مرا صادقانه (به هر کاری) وارد کن، و صادقانه (از آن) بیرون آور، (و چنان کن که خطّ اصلی من در آغاز و انجام همهچیز، راستی و درستی باشد)، و از جانب خود قدرتی به من عطاء فرما که (در امر حکومت بر دوستان و اظهار حجّت در برابر دشمنان، برایم) یار و مددکار باشد. [[«مُدْخَلَ»: مصدر میمی و به معنی إدخال، یعنی وارد گرداندن است. «مُخْرَجَ»: مصدر میمی و به معنی إخراج، یعنی بیرون گرداندن است. «مُدْخَلَ صِدِقٍ وَ مُخْرَجَ صِدْقٍ»: مراد آغازیدن و پایان بخشیدن زیبا و صادقانه جملگی کارهای دنیوی و اخرویاست. «سُلْطَاناً»: سلطه و قدرت. دلیل و حجّت.]] |
|
2110 | 17 | 81 | وقل جاء الحق وزهق الباطل إن الباطل كان زهوقا |
| | | و (مشرکان را بترسان و بدیشان) بگو: حق فرا رسیده است (که یکتاپرستی و آئین آسمانی و دادگری است) و باطل از میان رفته و نابود گشته است (که چندتا پرستی و آئین تباه و ستمگری است). اصولاً باطل همیشه از میان رفتنی و نابود شدنی است (و سرانجام پیروزی از آن حق و حقیقت بوده و هست). [[«زَهَقَ»: زائل شد و نابود گردید. بیرون شد و رفت. «زَهُوقاً»: زائل و باطل. صیغه مبالغه و به معنی چیزی است که به طور کامل محو و نابود میگردد و میدان را هرچه زودتر خالی میکند.]] |
|
2111 | 17 | 82 | وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنين ولا يزيد الظالمين إلا خسارا |
| | | (حق چگونه نیرومند و پیروز نمیگردد؟ وقتی که) ما آیاتی از قرآن را فرو میفرستیم که مایهی بهبودی (دلها از بیماریهای نادانی و گمراهی، و پاکسازی درونها از کثافات هوا و هوس و تنگچشمی و آزمندی و تباهی) و رحمت مؤمنان (به سبب در برداشتن ایمان و رهنمودهای پرخیر و برکت یزدان) است، ولی بر ستمگران (کافر، به سبب ستیز با نور حق و داشتن روح طغیان) جز زیان نمیافزاید. [[«شِفَآءٌ»: بهبودی از بیمارهای فکری و اخلاقی فرد و جامعه. مراد مرحله پاکسازی یا به اصطلاح عرفاء مقام تخلیه است. «رَحْمَةٌ»: رحمت یزدان به بندگان، بر اثر شکفتن گُل ایمان در پرتو آیات قرآن. مراد مرحله نوسازی یا به اصطلاح عرفاء مقام تحلیه است.]] |
|
2112 | 17 | 83 | وإذا أنعمنا على الإنسان أعرض ونأى بجانبه وإذا مسه الشر كان يئوسا |
| | | (از جملهی اخلاق فرد بیایمان، یکی این است که) هنگامی که به انسان (بیایمان) نعمت میبخشیم (و او را از ثروت و قدرت و سلامت و امنیّت برخوردار میسازیم، مسرور و مغرور میگردد و از طاعت و عبادت و شکر نعمت) روگردان میشود (و در وقت رسیدن به نوا) خویشتن را (از بندگی ما) به دور میدارد و تکبّر میورزد. (انگار ما را نمیشناسد و به ما کاری و نیازی ندارد). و هنگامی که شرّ و بلا گریبانگیر او گردید (و تنگدستی و بیماری و ناامنی وی را فرا گرفت) بسیار مأیوس و ناامید میگردد (و میپندارد که دیگر درهای رزق و روزی بر او بسته است و هرگز روی خیر و خوشی نخواهد دید). [[«أعْرَضَ»: از شکر نعمت منصرف و از طاعت و عبادت روگردان میشود. «نَأَیا بِجَانِبِهِ»: خویشتن را از یاد منعم اصلی به دور میکند. شانههای خود را بالا میاندازد و تکبّر میورزد. «یَئُوساً»: بسیار مأیوس و دلتنگ و ناشکیبا (نگا: هود / 9 - 11). مراد این است که کافران، هم در برابر خوشیها و هم در برابر سختیها خود را گم میکنند. در حال نوا مست و مغرور، و در وقت بلا پست و زبون میگردند. هر چند که در حالت یأس پردههای غفلت از روی فطرت کنار میروند و کافران بالإجبار به درگاه خدا روی میآورند و خالصانه رفع مشکلات را از قادر متعال درخواست مینمایند، امّا این توجّه اضطراری مایه افتخاری و دلیل بیداری حقیقی آنان نمیباشد. چرا که به محض رفع مشکلات و رهائی از طوفان حوادث، خودخواهیها و سرکشیها از ایشان سرمیزند و تغییرجهت میدهند (نگا: یونس / 12 و 22 و 23، اسراء / 67، عنکبوت / 65).]] |
|
2113 | 17 | 84 | قل كل يعمل على شاكلته فربكم أعلم بمن هو أهدى سبيلا |
| | | بگو: هر کسی برابر روش خود کار میکند (و طریقهی خویش را در پیش میگیرد) و پروردگارتان بهتر (از همگان) میداند که چه کسی راهش درستتر (از راه دیگری بوده و راسترو کدام و گمراه کدام) است. [[«شَاکِلَة»: طریقه و شیوه. رویّه و روش. هرگونه عادت و مکتب و مذهبی که به انسان جهت میدهد.]] |
|
2114 | 17 | 85 | ويسألونك عن الروح قل الروح من أمر ربي وما أوتيتم من العلم إلا قليلا |
| | | از تو (ای محمّد!) دربارهی روح میپرسند (که چیست). بگو: روح چیزی است که تنها پروردگارم از آن آگاه است (و خلقتی اسرارآمیز و ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اعجوبهی جهان آفرینش است. بنابراین جای شگفت نیست اگر به حقیقت روح پی نبرید). چرا که جز دانش اندکی به شما داده نشده است، (و علم شما انسانها با توجّه به گسترهی کلّ جهان و علم لایتناهی خداوند سبحان، قطره به دریا هم نیست). [[«الرُّوحِ»: روح آدمی. جان. مراد آفریدهای از آفریدگان خدا است که ساختمان و ماهیّت آن فراتر از ساختمان و ماهیّت جهان ماده است و غیبی از غیوب الهی است و حقیقت آن بر ما روشن نیست. برخی با توجّه به آیههای ماقبل و مابعد این آیه، واژه روح را قرآن معنی میکنند. چرا که قرآن معجزه جاویدان و نادره ناشناخته جهان، در قالب الفاظ و عباراتی نیست که انس و جنّ بتوانند از آن تقلید کنند و همسان آن را بسازند. بلکه چگونگی آن سرّی از اسرار است (نگا: غافر / 15، شوری / 52). «أَمْرِ»: جمع آن امور است، یعنی: کاروبار. «مِنْ أَمْرِ رَبّی»: چیزی است که تنها خدایم از آن آگاه است، و رازی است که در حیطه علم آفریدگارم است و بس.]] |
|
2115 | 17 | 86 | ولئن شئنا لنذهبن بالذي أوحينا إليك ثم لا تجد لك به علينا وكيلا |
| | | اگر ما بخواهیم آنچه را که (از قرآن) به تو وحی کردهایم، از تو بازپس میگیریم (و از درون دلها و لابلای کتابها محو میگردانیم) آن گاه کسی را نخواهی یافت که در این رابطه علیه ما از تو دفاع کند (و در حفظ قرآن یا برگشت آن بکوشد). [[«بِالَّذِی»: حرف (ب) برای تعدّیه، و به کاربردن موصول مختصّ (الَّذی) به جای موصول مشترک (ما) برای بیان اهمّیّت و عظمت قرآن است. «بِهِ»: در این رابطه که بازپس گرفتن قرآن است. «وَکِیلاً»: ملتزم. متعهّد. حافظ و نگهدار. مراد کسی است که تضمین حفظ قرآن یا اعادت آن کند.]] |
|