نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
1896 | 15 | 94 | فاصدع بما تؤمر وأعرض عن المشركين |
| | | پس آشکارا بیان کن آنچه را که بدان فرمان داده میشوی (که دعوت حق است) و به مشرکان اعتناء مکن (که چه میگویند و چه میکنند). [[«إِصْدَعْ»: آشکارا بیان کن. آشکار ساز. «أَعرِضْ»: اعتناء مکن (نگا: نساء / 63).]] |
|
1897 | 15 | 95 | إنا كفيناك المستهزئين |
| | | ما تو را از (کید و مکر و اذیّت و آزار) استهزاء کنندگان مصون و محفوظ میداریم. [[«کَفَیْنَاکَ»: تو را بسندهایم. تو را حمایت و حفاظت میکنیم (نگا: بقره / 137).]] |
|
1898 | 15 | 96 | الذين يجعلون مع الله إلها آخر فسوف يعلمون |
| | | آن استهزاءکنندگانی که معبود دیگری را همراه خدا قرار میدهند (و بتان را با خدا میپرستند. آنان به زودی نتیجهی شرک خود را) خواهند دانست (آن گاه که عذاب دردناک دوزخ ایشان را در برخواهد گرفت). [[«إِله»: معبود (نگا: بقره / 133).]] |
|
1899 | 15 | 97 | ولقد نعلم أنك يضيق صدرك بما يقولون |
| | | و ما میدانیم که سینهات از آنچه میگویند، تنگ میشود (و از استهزاء و استهانت و الفاظ شرکآلودشان دلت به هم میآید). [[«یَضِیقُ»: تنگ میشود. به هم میآید. مراد ناراحتشدن و تنگدل گشتن است.]] |
|
1900 | 15 | 98 | فسبح بحمد ربك وكن من الساجدين |
| | | پس (به هنگام هجوم ناراحتیها و اندوهها متوسّل به تسبیح و تقدیس خدا شو و زبان) به حمد و ثنای پروردگارت بگشای و از زمرهی سجدهکنندگان (و نمازگزاران) باش. [[«السَّاجِدِینَ»: سجدهبرندگان. مراد نمازگزاران است.]] |
|
1901 | 15 | 99 | واعبد ربك حتى يأتيك اليقين |
| | | و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ به سراغ تو میآید (و سرای فانی را وداع میگوئی، و سرای باقی آغاز میگردد و پردهها به کنار میرود و حقائق در برابر چشمانت جلوهگر میشود). [[«الْیَقِینُ»: امر مسلّم. عقیده قاطعانه. مراد مرگ است که کسی در آن تردید ندارد (نگا: مدّثّر / 47).]] |
|
1902 | 16 | 1 | بسم الله الرحمن الرحيم أتى أمر الله فلا تستعجلوه سبحانه وتعالى عما يشركون |
| | | (ای مشرکان! آنچه خدا به شما در روز قیامت وعده داده است، چون حتمی و قریبالوقوع است، انگار هم اینک برای وقوع آن) فرمان خدا در رسیده است، پس (مسخرهکنان نگوئید که اگر راست میگوئید که قیامتی هست از خدا بخواهید هرچه زودتر عذاب آن را بنمایاند! استهزاءکنان) آن را به شتاب مخواهید. (خداوند جهان) منزّه (از اوصافی است که مشرکان دربارهی او بر زبان میرانند، و دور) و برتر از چیزهائی است که (آنان) انباز (خداوند تبارک و تعالی) میسازند. [[«أَتَی»: آمد. فرا رسید. استعمال فعل ماضی به جای فعل مضارع، به خاطر حتمیبودن و قریبالوقوع بودن مسأله است. «أَمْرُ»: دستور. در اینجا مراد چیزی است که بدان دستور داده میشود که قیامت است (نگا: انبیاء / 1 و قمر / 1). «فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ»: به شتاب آن را مخواهید. در فرارسیدن آن شتاب مکنید. «تَعالَی»: بالاتر از آن است. به دور از آن است (نگا: انعام / 100، اعراف / 190، یونس / 18).]] |
|
1903 | 16 | 2 | ينزل الملائكة بالروح من أمره على من يشاء من عباده أن أنذروا أنه لا إله إلا أنا فاتقون |
| | | خداوند به دستور خود، فرشتگان را همراه با وحی (آسمانی که حیاتبخش انسانها است) بر هر کس از بندگانش (به نام انبیاء) که خود بخواهد نازل میکند (تا به مردم بیاموزند) که جز من (که آفرینندهی جهان و جهانیانم) خدائی نیست؛ پس (با انجام حسنات و دوری از سیّئات)، از (غضب و عذاب) من بپرهیزید. [[«الرُّوحِ»: مراد به طور عام وحی و نبوّت (نگا: غافر / 15) و به طور خاصّ قرآن است (نگا: شوری / 52). تشبیه وحی و نبوّت یا قرآن به روح بدان خاطر است که اینها مانند روح که مایه حیات بدنها است، مایه حیات دلها و خردها میباشند (نگا: انفال / 24). «مِنْ أَمْرِهِ»: به فرمان خود. یا این که: این وحی و نبوّت یا قرآن، کاری از کارهای خدا و رازی از رازهای او است.]] |
|
1904 | 16 | 3 | خلق السماوات والأرض بالحق تعالى عما يشركون |
| | | آسمانها و زمین را به مقتضای حق (و حکمت) آفریده است (نه بیهوده و به گزاف. خداوند) بالاتر از چیزهائی است که (آنان در تصرّف امور یا پرستش) انباز (خدا) میسازند. [[«بِالْحَقِّ»: به مقتضای حق و برابر حکمت.]] |
|
1905 | 16 | 4 | خلق الإنسان من نطفة فإذا هو خصيم مبين |
| | | انسان را (که یکی از مظاهر قدرت خدا است و عالَم صغیر نام دارد) از نطفهای (ناچیز و ضعیف به نام منی) آفریدهاست، و او (پس از پا به رشد گذاشتن) بهناگاه دشمن آشکاری میگردد (و در برابر پروردگار خود علم طغیان برمیافرازد و رستاخیز و زندگی دوباره را انکار میکند، و فراموش مینماید که آن که او را قبلاً زندگی بخشیده است بعداً نیز میتواند زندگی ببخشد و به حال اوّلیّه برگشت دهد). [[«نُطْفَهُ»: منی. «خَصِیمٌ»: دشمن. صیغه مبالغه و یا فعیل به معنی مُفاعل است، از قبیل: نَسیب به معنی مُناسِب، خَلیط به معنی مُخالِط، عَشیر به معنی مُعاشِر. «مُبِینٌ»: اگر صفت (خَصِیمٌ) باشد به معنی واضح و آشکار است، و اگر خبر دوم بشمار آید به معنی بیانگر دلیل و برهان و مجادله با خدا است.]] |
|