نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
1668 | 12 | 72 | قالوا نفقد صواع الملك ولمن جاء به حمل بعير وأنا به زعيم |
| | | گفتند: پیمانهی شاه را گم کردهایم و هرکس آن را برگرداند، بار شتری در برابر آن میگیرد. (رئیس آنان هم تأکید کرد و گفت:) و من شخصاً این پاداش را تضمین میکنم. [[«صُوَاعَ»: پیمانه. به صورت مذکّر و مؤنّث به کار میرود. «حِمْلُ»: بار. «زَعیمٌ»: ضامن.]] |
|
1669 | 12 | 73 | قالوا تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد في الأرض وما كنا سارقين |
| | | (برادران یوسف) گفتند: به خدا سوگند! شما (از روی رفتار و کردارِ دو سفری که بدینجا داشتهایم هر آینه) میدانید ما نیامدهایم تا در سرزمین (مصر) فساد و تباهی کنیم و ما هیچ گاه دزد نبودهایم. [[«لَقَدْ عَلِمْتُمْ»: حتماً دانستهاید. باید دانسته باشید.]] |
|
1670 | 12 | 74 | قالوا فما جزاؤه إن كنتم كاذبين |
| | | (اطرافیان یوسف) گفتند: اگر شما دروغ بگوئید، سزای آن (کسی که دزدی کرده باشد در عرف شما) چیست؟ [[«جَزَآؤُهُ»: سزای آن کسی که دزدی کرده باشد. جزای دزدیدن پیمانه.]] |
|
1671 | 12 | 75 | قالوا جزاؤه من وجد في رحله فهو جزاؤه كذلك نجزي الظالمين |
| | | (برادران یوسف) گفتند: سزای آن (کسی که دزدی کرده باشد، این است که) هرکس آن پیمانه در بارش یافته شود، خودش (بنده و گروگان به) سزای آن گردد. (آری!) ما این چنین، ستمکاران را کیفر میدهیم. [[«جَزَآؤُهُ»: سزای دزدیدن. واژه (جزاء) اوّل، مبتدا و بقیّه آیه، خبر آن است. «کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ»: این جمله میتواند دنباله سخن برادران یوسف بوده و برای تأکید کلام قبلی باشد، و یا این که سخن یوسف و یارانش باشد. یعنی: بلی ما هم همین سزای مقبول و مرسوم شما را مرعی میداریم.]] |
|
1672 | 12 | 76 | فبدأ بأوعيتهم قبل وعاء أخيه ثم استخرجها من وعاء أخيه كذلك كدنا ليوسف ما كان ليأخذ أخاه في دين الملك إلا أن يشاء الله نرفع درجات من نشاء وفوق كل ذي علم عليم |
| | | (یوسف) نخست بارهای دیگران را پیش از بار برادرش (بنیامین) بازرسی کرد، و سپس پیمانه را از بار برادرش بیرون آورد. ما این گونه برای یوسف چارهسازی کردیم (و نقشه و طرح انداختیم تا بتواند بنیامین را به گونهای نزد خود نگاه دارد که دیگر برادران متوجّه نشوند و تسلیم فرمان او گردند). چرا که یوسف طبق آئین شاه مصر نمیتوانست برادرش را بگیرد، مگر این که خدا میخواست. (ما هم که خدائیم خواستیم و یوسف را به زیور دانشی فراخور حال آراستیم و او در پرتو آن توانست راه بازداشت برادر را پیدا کند. بلی ما با اعطای دانش) هرکس را که بخواهیم درجاتی بالا میبریم (همان گونه که درجات یوسف را بالا بردیم. البتّه) بالاتر از هر فرزانهای، فرزانهتری است (و خداهم از همه فرزانهتر است). [[«أَوْعِیَة»: جمع وِعاء، ظروف. در اینجا مراد گونی و جوال و دیگر چیزهائی است که کالای خود را در آن جا دادهاند. «کِدْنَا»: چارهجوئی کردیم. چارهجوئی را مکر و کید نامیدن، بدان خاطر است که تدبیر نهان و چارهسازی پنهان از دیدِ مردمان، در میان ایشان، حیله و نیرنگ نامیده میشود. ماده (کَیْد) برای کار پسند و ناپسند به کار میرود و در اینجا در معنی پسندیده به کار رفته است (نگا: اعراف / 183، انبیاء / 57، طارق / 15 و 16). «دینِ الْمَلِکِ»: آئین و قانون شاه. گویا در قانون مصر آن زمان، جزای دزد، زدن او و اخذ غرامت معادل دو برابر اشیاء مسروقه از وی بوده است. «مَا کَانَ لِیَأْخُذَ ... إِلاّ أن یَشَآءَ اللهُ»: اگر خواست خدا نبود، یوسف نمیتوانست برابر قانون شاه، برادرش را بازداشت کند. یعنی: این خدا بود که برادران یوسف را واداشت که بگویند: سزای دزد بنده کردن او است. «إِلاّ أَن یَشَآءَ اللهُ»: این استثناء بیانگر این است که با وجود مقرّرات موجود، اگر خدا میخواست کار شدنی بود، و یا این که برابر مقرّرات موجود کار نشدنی بود، ولی خدا چارهسازی کرد و اراده او مشکل را برطرف نمود. «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ»: بالاتر از هر دانائی، داناتری است. بالاتر از هر فرزانهای، فرزانهتری وجود دارد که خدا است.]] |
|
1673 | 12 | 77 | قالوا إن يسرق فقد سرق أخ له من قبل فأسرها يوسف في نفسه ولم يبدها لهم قال أنتم شر مكانا والله أعلم بما تصفون |
| | | (برادران یوسف) گفتند: اگر (بنیامین) دزدی کند (جای شگفت نیست، که آن را از سوی مادر به ارث برده است) و برادرش (یوسف نیز که هر دو از یک مادرند) قبلاً دزدی کرده است. یوسف (از این سخن سخت ناراحت شد، ولی) ناراحتی را در درون خود پنهان کرد و نگذاشت از آن مطّلع شوند. (امّا در دل) گفت: شما مقام و منزلت بدی (در پیشگاه خدا) دارید (چرا که برادر خود را از پدر دزدیدید و او را به چاه انداختید و از پدرتان نافرمانی کردید و بدو دروغ گفتید و هنوز که هنوز است کینهی او را به دل دارید و اینک هم وی را دزد مینامید) و خدا (از هرکسی) آگاهتر از چیزی است که بیان میدارید (و به من نسبت میدهید). [[«أَسَرَّهَا»: آن را به دل گرفت و پنهانش کرد. مرجع ضمیر (ها) واژه (مَقالَة، حَزازَة، نِسْبَة السَّرِقَة ...) مفهوم از مقام و کلام پیشین است. یا این که (إِجابَة) باشد. در این صورت معنی چنین میشود: پاسخ ایشان را نداد و آن را در دل نهان داشت، و یا این که ضمیر (ها) متوجّه جمله (أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَاناً ...) است. «لَمْ یُبْدِهَا»: آن را آشکار نکرد. «مَکاناً»: مکانت و منزلت. جاه و مقام. تمییز است. «تَصِفُونَ»: وصف میکنید. بر میشمرید.]] |
|
1674 | 12 | 78 | قالوا يا أيها العزيز إن له أبا شيخا كبيرا فخذ أحدنا مكانه إنا نراك من المحسنين |
| | | گفتند: ای عزیز (مصر!)، او پدر پیر بزرگواری دارد، یکی از ما را به جای او بگیر (و به بندگی بپذیر، و بدین وسیله نیکی خود را در حق ما به اتمام برسان) که ما تو را از نیکوکاران میبینیم. [[«الْعَزِیز»: (نگا: یوسف / 30). «شَیْخاً»: پیر. «کَبِیراً»: بزرگوار. ارجمند. کهنسال.]] |
|
1675 | 12 | 79 | قال معاذ الله أن نأخذ إلا من وجدنا متاعنا عنده إنا إذا لظالمون |
| | | گفت: پناه بر خدا که ما (این کار را بکنیم و) غیر از آن کس را بگیریم که کالای خود را نزد او یافتهایم. ما (اگر چنین کنیم) در آن صورت (بیگناه را به جای گناهکار گرفته و) از زمرهی ستمکاران خواهیم بود. [[«مَعَاذَ اللهِ»: پناه بر خدا. واژه (مَعاذ) مصدر میمی و مفعول مطلق فعل محذوفی است و به مفعول خود اضافه شده است. تقدیر چنین میشود: نعُوذُ بِاللهِ مَعاذاً.]] |
|
1676 | 12 | 80 | فلما استيأسوا منه خلصوا نجيا قال كبيرهم ألم تعلموا أن أباكم قد أخذ عليكم موثقا من الله ومن قبل ما فرطتم في يوسف فلن أبرح الأرض حتى يأذن لي أبي أو يحكم الله لي وهو خير الحاكمين |
| | | هنگامی که (از آزادی بنیامین) کاملاً ناامید شدند، به کناری رفتند و با یکدیگر نهانی به گفتگو و رایزنی پرداختند. بزرگ آنان گفت: مگر نمیدانید که پدرتان از شما پیمان مؤکّد با سوگند به خدا گرفته است (که برادرتان را سالم بدو برگردانید؟) و (به یاد ندارید که) پیش از این دربارهی یوسف کوتاهی کردهاید؟ پس (به چه روئی اکنون به سوی او برگردیم؟!). من از سرزمین (مصر) حرکت نمیکنم تا پدرم به من اجازهی (خروج از آن و برگشت به کنعان را) ندهد، یا خدا در حق من داوری نکند و فرمان نراند (و با مرگ من یا آزادی بنیامین، کار را یکسره نسازد) و او بهترین داور و فرمانده است (و جز به حق فرمان نراند و جز به عدل داوری نکند). [[«إِسْتَیْئَسُوا»: بسیار مأیوس و ناامید شدند. «خَلَصُوا»: از مردم دور شدند و با یکدیگر خلوت کردند. «نَجِیّاً»: نجواکنندگان. پنهانی. گفتگو کنندگان. این واژه برای مفرد و جمع یکسان به کار میرود (نگا: مریم / 52). در اینجا به صورت جمع به کار رفته و حال است. «وَ مِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِی یُوسُفَ»: قبلاً درباره یوسف کوتاهی کردهاید. حرف (و) حالیّه است و واژه (ما) زائد میباشد. «فَرَّطتُمْ»: قصور و کوتاهی کردهاید. «فَلَنْ أَبْرَحَ الأرْضَ»: پس از این سرزمین حرکت نمیکنم. «یَحْکُمَ»: داوری میکند و فرمان میراند. «الْحَاکِمِینَ»: داوران. فرماندهان.]] |
|
1677 | 12 | 81 | ارجعوا إلى أبيكم فقولوا يا أبانا إن ابنك سرق وما شهدنا إلا بما علمنا وما كنا للغيب حافظين |
| | | شما به پیش پدرتان برگردید و بگوئید: ای پدر! پسرت دزدی کرده است (و در برابر آن بنده گشته است و به اسارت رفته است) و گواهی نمیدهیم مگر به آنچه (از دزدی بنیامین با چشم خود دیدهایم و بر آن) مطّلع شدهایم، و ما (در آن هنگام که با تو پیمان بستهایم نمیدانستیم که او دزدی میکند. چرا که) از غیب خبر نداشتهایم (و راز نهان در پشت پردهی غیب جهان را جز یزدان نمیداند). [[«مَا شَهِدْنا إِلاّ بِمَا عَلِمْنَا»: گواهی ندادهایم مگر بر آنچه خودمان در مصر دیده و بر آن اطّلاع پیدا کردهایم. شاید هم منظور این باشد که ای پدر! اگر نزد تو گواهی دادهایم و تعهّد نمودهایم که برادرمان را میبریم و باز میگردانیم به خاطر این بوده است که ما از باطن او خبر نداشته و غیب نمیدانستهایم تا بدانیم سرانجام کار او به کجا میکشد و مثلاً وی دزدی میکند. «مَا کُنَّا لِلْغَیْبِ حَافِظِینَ»: ما آگاه از غیب نبودهایم.]] |
|