بسم الله الرحمن الرحيم

نتائج البحث: 6236
ترتيب الآيةرقم السورةرقم الآيةالاية
16461250وقال الملك ائتوني به فلما جاءه الرسول قال ارجع إلى ربك فاسأله ما بال النسوة اللاتي قطعن أيديهن إن ربي بكيدهن عليم
شاه گفت: یوسف را به پیش من آورید. هنگامی که فرستاده (ی شاه) نزد او رفت، گفت: به سوی سرور خود باز گرد و از او بپرس: ماجرای زنانی که دستهای خود را بریده‌اند چه بوده است؟ بی‌گمان پروردگار من بس آگاه از نیرنگ ایشان است. [[«بَالُ»: حال و وضع. کار و بار. مراد حقیقت حال و سبب کاری است که زنان با یوسف داشتند.]]
16471251قال ما خطبكن إذ راودتن يوسف عن نفسه قلن حاش لله ما علمنا عليه من سوء قالت امرأت العزيز الآن حصحص الحق أنا راودته عن نفسه وإنه لمن الصادقين
(شاه، زنان را احضار کرد و بدیشان) گفت: جریان کار شما - بدان گاه که یوسف را به خود خواندید - چگونه می‌باشد؟ (آیا به شما گرائید و خواسْتِ شما را پاسخ گفت؟). گفتند: خدا منزّه (از آن) است (که بنده‌ی نیک خود را رها کند که دامن طهر او به لوث گناه آلوده گردد!) ما گناهی از او سراغ نداریم. زن عزیز (مصر) گفت: هم اینک حق آشکار می‌شود. این من بودم که او را به خود خواندم (ولی نیرنگ من در او نگرفت) و او از راستان (در گفتار و کردار) است. [[«خَطْب»: پیشامد. کار بزرگی که درباره آن گفتگو می‌شود. «حَصْحَصَ»: روشن و نمایان شد. جلوه‌گر گردید.]]
16481252ذلك ليعلم أني لم أخنه بالغيب وأن الله لا يهدي كيد الخائنين
این (اعتراف من) بدان خاطر است که (یوسف) بداند من در غیاب (او، جز حق نمی‌گویم و نبودن او را برای خود مغتنم نمی‌شمرم و) بدو خیانت نمی‌کنم، و خداوند بی‌گمان نیرنگ نیرنگبازان را (به سوی هدف) رهنمود نمی‌کند (و به هدف نمی‌رساند، و بلکه باطل و بیهوده می‌گرداند). [[«بِالْغَیْبِ»: در غیاب یوسف از این مجلس. «لا یَهْدِی کَیْدَ ...»: مراد از هدایت کید، تنفیذ آن است.]]
16491253وما أبرئ نفسي إن النفس لأمارة بالسوء إلا ما رحم ربي إن ربي غفور رحيم
من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم (و خویشتن را بیگناه نمی‌دانم) چرا که نفس (سرکش طبیعةً به شهوات می‌گراید و زشتیها را تزیین می‌نماید و مردمان را) به بدیها و نابکاریها می‌خواند، مگر نفس کسی که پروردگارم بدو رحم نماید (و او را در کنف حمایت خود مصون و محفوظ فرماید). بی‌گمان پروردگارم دارای مغفرت و مرحمت فراوانی است. [[«مآ أُبَرِّئُ»: تبرئه نمی‌کنم. بیگناه نمی‌دانم. «أمَّارَةٌ»: بسیار فرمان‌دهنده. صیغه مبالغه امر است. «إِلاّ مَا»: مگر نفسی که. مگر زمانی که. یادآوری: آیه‌های 52 و 53، یعنی از (ذلِکَ لِیَعْلَمَ ... تا غَفُورٌ رَحِیمٌ) را می‌توان سخن یوسف بشمار آورد که بعد از سخنان زنان، قاصد به پیش او برگشته باشد و او به عنوان تعلیقی بر کشف حقیقت، آن را فرموده باشد. معنی دو آیه مذکور چنین می‌شود: این، بدان خاطر است که (شاه) بداند من در غیاب (او) بدو خیانت نکرده‌ام. بی‌گمان ترفند خیانتکاران راه به جائی نمی‌برد. من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم که نفس، (انسان را) به بدیها می‌خواند مگر زمانی که پروردگارم رحم نماید. بی‌گمان پروردگارم غفور و رحیم است.]]
16501254وقال الملك ائتوني به أستخلصه لنفسي فلما كلمه قال إنك اليوم لدينا مكين أمين
(هنگامی که پاکی یوسف در پیش شاه مسلّم گردید) شاه گفت: او را به نزد من بیاورید تا وی را (از افراد مقرّب و) خاصّ خود کنم. وقتی که (یوسف را آوردند و شاه) با او صحبت نمود (بر محبّتش افزود و بدو) گفت: از امروز تو در پیش ما بزرگوار و مورد اطمینان و اعتمادی. [[«اَسْتَخْلِصْهُ»: او را از مقرّبان و خاصّان کنم. «کَلَّمَهُ»: با یوسف سخن گفت. با شاه سخن گفت. فاعل (کَلَّمَ) می‌تواند شاه یا یوسف باشد. «لَدَیْنَا»: نزد ما. در پیش ما. «مَکِینٌ»: دارای مکانت و منزلت. محترم و ارجمند.]]
16511255قال اجعلني على خزائن الأرض إني حفيظ عليم
یوسف گفت: مرا سرپرست اموال و محصولات زمین کن، چرا که من بسیار حافظ و نگهدار (خزائن و مستغلّات، و) بس آگاه (از مسائل اقتصادی و کشاورزی) می‌باشم. [[«خَزَآئِنِ الأرْضِ»: فرآورده‌های زمین. گنجینه‌های اموال و دارائی.]]
16521256وكذلك مكنا ليوسف في الأرض يتبوأ منها حيث يشاء نصيب برحمتنا من نشاء ولا نضيع أجر المحسنين
(شاه پیشنهاد یوسف را پذیرفت و او وزیر اقتصاد و دارائی شد) و بدین منوال یوسف را در سرزمین (مصر بالا بردیم و جاه و جلال و) نعمت و قدرت دادیم. در آنجا هرکجا که می‌خواست منزل می‌گزید (و هرگونه که می‌خواست دخل و تصرّف می‌کرد. آری!) ما نعمت خود را به هرکس که بخواهیم (و شایسته بدانیم) می‌بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضائع نمی‌گردانیم. [[«مَکَّنَّا»: سلطه و قدرت و جاه و نعمت دادیم. مسلّط و متصرّف در امور کردیم. «یَتَبَوَّأُ»: منزل و مأوی می‌گزید. «حَیْثُ»: هرجا. هرگونه.]]
16531257ولأجر الآخرة خير للذين آمنوا وكانوا يتقون
و پاداش آخرت، برای کسانی که (در دنیا) ایمان می‌آورند و پرهیزگاری می‌کنند، بهتر (و والاتر از پاداش دنیوی ایشان) است. [[«آمَنُوا وَ کَانُوا یَتَّقُونَ»: ذکر این عبارت در قالب ماضی و مضارع بیانگر ثبات و استمرار بر ایمان و تقوا است.]]
16541258وجاء إخوة يوسف فدخلوا عليه فعرفهم وهم له منكرون
(قحطی و خشکسالی در اطراف مصر به غایت رسید و مردم از هر سو بدانجا سرازیر شدند) و برادران یوسف (نیز همچون دیگران از کنعان شام عازم مصر گشتند) و به پیش یوسف آمدند، و او ایشان را شناخت، ولی آنان وی را نشناختند. [[«إِخْوَةُ»: جمع اخ، برادران. «وَ هُمْ لَهُ مُنکِرُونَ»: جمله حالیّه است. «مُنکِرُونَ»: ناشناسندگان. یعنی او را نمی‌شناختند.]]
16551259ولما جهزهم بجهازهم قال ائتوني بأخ لكم من أبيكم ألا ترون أني أوفي الكيل وأنا خير المنزلين
(یوسف به گونه‌ی شایسته از آنان پذیرائی کرد و بار و بنه ایشان را چنان که می‌خواستند آماده نمود) و هنگامی که بار و بنه و توشه‌ی ایشان را آماده ساخت، گفت: (از سخنان شما فهمیدم که برادر دیگری از پدر دارید. دفعه‌ی آینده) برادر پدری خود را نزد من آورید (و از چیزی نترسید) مگر نمی‌بینید که من پیمانه را به تمام و کمال می‌دهم (و حق آن را اداء می‌کنم) و بهترین میزبانم؟ [[«جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ»: ساز و برگ و بار و بنه و نیازمندیهای ایشان را آماده کرد. «جَهَاز»: ساز و برگ. بار و بنه. اسباب و لوازم. «أُوفِی»: به تمام و کمال می‌دهیم. وفا و اداء می‌کنم. «الْمُنزِلِینَ»: میزبانان. «اَنَاخَیْرُ الْمُنزِلِینَ»: مراد تشویق به آوردن بنیامین، برادر پدریشان است؛ نه منّت نهادن بر آنان.]]


0 ... 154.5 155.5 156.5 157.5 158.5 159.5 160.5 161.5 162.5 163.5 165.5 166.5 167.5 168.5 169.5 170.5 171.5 172.5 173.5 ... 623

إنتاج هذه المادة أخد: 0.02 ثانية


المغرب.كووم © ٢٠٠٩ - ١٤٣٠ © الحـمـد لله الـذي سـخـر لـنا هـذا :: وقف لله تعالى وصدقة جارية

390139913084119628849473103312115354857