نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
1618 | 12 | 22 | ولما بلغ أشده آتيناه حكما وعلما وكذلك نجزي المحسنين |
| | | و هنگامی که یوسف به رشد و کمال خود رسید (و به نهایت قوّت جسمانی و عقلانی دست یافت، نیروی) داوری و دانائی بدو دادیم، و ما این چنین (که پاداش یوسف را دادیم) پاداش (همهی) نیکوکاران را میدهیم. [[«أَشُدّ»: رشد جسمانی و عقلانی. «حُکْماً»: حکمت. داوری. نبوّت. «عِلْماً»: دانش تعبیر خواب. تفقّه در دین. آگاهی از مصالح امور.]] |
|
1619 | 12 | 23 | وراودته التي هو في بيتها عن نفسه وغلقت الأبواب وقالت هيت لك قال معاذ الله إنه ربي أحسن مثواي إنه لا يفلح الظالمون |
| | | زنی که یوسف در خانهاش بود، آرام آرام نیرنگ آغازید و به گولزدن او پرداخت، و درها را بست و گفت: بیا جلو و دست به کار شو، با تو هستم! یوسف گفت: پناه بر خدا! او که خدای من است، مرا گرامی داشته است (چگونه ممکن است دامن عصمت به گناه بیالایم و به خود ستم نمایم؟!) بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند. [[«رَاوَدَتْهُ ... عَنْ ...»: خواست او را نیرنگ کند و گولش بزند. مراد این است که با انواع حیلهها از او کام خواست و مکّارانه و متضرّعانه کامجوئی طلبید. «هَیْتَ»: جلو بیا. بفرما. اسمالفعل است. «لَکَ»: با تو هستم. «إِنَّهُ رَبِّی»: خدا پروردگار من است. عزیز مصر ولی نعمت من است. مرجع ضمیر (ه) میتواند خدا باشد، یا این که عزیز مصر. استعمال (رَبّی) در معنی دوم، با توجّه به عرف ظاهر مردم است که میگویند: صَاحِبُ الدّارِ (نگا: یوسف / 42 و 50). «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ ...»: واژه (ه) ضمیر شأن است. یعنی: به هر حال.]] |
|
1620 | 12 | 24 | ولقد همت به وهم بها لولا أن رأى برهان ربه كذلك لنصرف عنه السوء والفحشاء إنه من عبادنا المخلصين |
| | | زن (که چنین دید به پرخاشگری پرداخت و برای تنبیه عبد خود) قصد (زدن) یوسف کرد، و یوسف (برای دفاع از خود) قصد (طرد) او کرد، امّا برهان خدای خود را دید (و از دفاع دست کشید و فرار را بر قرار ترجیح داد). ما این چنین کردیم (و در حفظ وی در همهی مراحل کوشیدیم) تا بلا و زنا را از او دور سازیم. چرا که او از بندگان پاکیزه و گزیدهی ما بود. [[«هَمَّتْ بِهِ»: زلیخا قصد زدن و تنبیهکردن یوسف کرد. «هَمَّ بِهَا»: یوسف قصد انتقام از او و دفاع از خود کرد. «بُرْهَان»: مراد راه نجاتی است که پروردگارش بدو الهام کرد. «السُّوءَ»: زشتیها و پلشتیها. بلاها و بدیها. «الْفَحْشَآء»: زنا. «الْمُخْلَصِینَ»: گزیدگان. پاکان.]] |
|
1621 | 12 | 25 | واستبقا الباب وقدت قميصه من دبر وألفيا سيدها لدى الباب قالت ما جزاء من أراد بأهلك سوءا إلا أن يسجن أو عذاب أليم |
| | | (از پی هم) به سوی در (دویدند و) بر یکدیگر پیشی جستند، (یوسف میخواست زودتر از در خارج شود و زلیخا میخواست از خروج او جلوگیری کند. در این حال و احوال،) پیراهن یوسف را از پشت بدرید، دم در به آقای زن برخوردند، (زن خطاب به شوهر خود) گفت: سزای کسی که به همسرت قصد انجام کار زشتی کند، جز این نیست که یا زندانی گردد یا شکنجهی دردناکی ببیند. [[«إسْتَبَقَا»: با یکدیگر مسابقه دادند و بر همدیگر پیشی گرفتند. «قَدَّتْ»: پاره کرد. چاک زد. «أَلْفَیَا»: یافتند. برخوردند. «لَدَی»: نزد. دم.]] |
|
1622 | 12 | 26 | قال هي راودتني عن نفسي وشهد شاهد من أهلها إن كان قميصه قد من قبل فصدقت وهو من الكاذبين |
| | | یوسف گفت: او مرا با نیرنگ و زاری به خود میخواند (و میخواست مرا گول بزند! جدال و دفاع به اوج خود رسید. در این وقت) حاضری از (حاضران) اهل (خانهی آن) زن گفت: اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده باشد، زن راست میگوید و یوسف از زمرهی دروغگویان خواهد بود. [[«شَهِدَ شَاهِدٌ»: گواهی، گواهی داد. داوری، داوری کرد. حاضری از حضّار گفت. «قَمِیص»: پیراهن. «قُبُلٍ»: جلو.]] |
|
1623 | 12 | 27 | وإن كان قميصه قد من دبر فكذبت وهو من الصادقين |
| | | و اگر پیراهن یوسف از پشت پاره شده باشد، زن دروغ میگوید و یوسف از زمرهی راستگویان خواهد بود. [[«دُبُرٍ»: پشت سر.]] |
|
1624 | 12 | 28 | فلما رأى قميصه قد من دبر قال إنه من كيدكن إن كيدكن عظيم |
| | | هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن یوسف از پشت پاره شده است، گفت: این کار از نیرنگ شما زنان سرچشمه میگیرد. واقعاً نیرنگ شما بزرگ است. [[«کَیْد»: مکر. نیرنگ.]] |
|
1625 | 12 | 29 | يوسف أعرض عن هذا واستغفري لذنبك إنك كنت من الخاطئين |
| | | ای یوسف! از این (موضوع) چشمپوشی کن و (آن را پنهان و پوشیده دار و تو ای زن) از گناهت استغفار کن (و آمرزش آن را از خدا بخواه)، بیگمان تو از بزهکاران بودهای. [[«أَعْرِضْ»: صرف نظر کن. از آن سخن مگو و پنهانش کن.]] |
|
1626 | 12 | 30 | وقال نسوة في المدينة امرأت العزيز تراود فتاها عن نفسه قد شغفها حبا إنا لنراها في ضلال مبين |
| | | (خبر این موضوع در شهر پیچید و) گروهی از زنان در شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) خواسته است که خادم خویش را بفریبد و به خود خواند. عشق جوان، به اندرون دلش خزیده است. ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم. [[«الْعَزِیز»: والا مقام. مراد شاه مصر، یا وزیر اعظم است. «قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً»: عشق یوسف به اندرون دل او خزیده است و وی را شیفته و شیدای خود کرده است. واژه (حُبّاً) تمییز است.]] |
|
1627 | 12 | 31 | فلما سمعت بمكرهن أرسلت إليهن وأعتدت لهن متكأ وآتت كل واحدة منهن سكينا وقالت اخرج عليهن فلما رأينه أكبرنه وقطعن أيديهن وقلن حاش لله ما هذا بشرا إن هذا إلا ملك كريم |
| | | هنگامی که (همسر عزیز) نیرنگ ایشان را شنید، (کسانی را) دنبال آنان فرستاد (و ایشان را به خانهی خود دعوت کرد) و بالشهائی برایشان فراهم ساخت (و مجلس را با پشتیهای گرانبها و دیگر وسائل رفاه و آسایش بیاراست)، و به دست هر کدام کاردی (برای پوست کندن میوه) داد، سپس (به یوسف) گفت: وارد مجلس ایشان شو. هنگامی که چشمانشان بدو افتاد، بزرگوارش دیدند و (به دهشت افتادند و سراپا محو جمال او شدند و به جای میوه) دستهایشان را بریدند و گفتند: ماشاءالله! این آدمیزاد نیست، بلکه این فرشتهی بزرگواری است. [[«مَکْر»: نیرنگ. مراد سخنان ناجور و بدگوئیهای زنان از زلیخا است. «أَعْتَدَتْ»: آماده کرد. از ریشه (عتد). «مُتَّکَئاً»: بالش. پشتی. «سِکِّیناً»: کارد. «حَاشَ لِلّهِ»: عبارتی است که مراد از آن تنزیه خدا و شگفت از آفریدگان او است. برخی واژه (حاشَ) را اسمالفعل و برخی آن را فعل ماضی و مخفّف از (حاشی) دانستهاند.]] |
|