نتائج البحث: 6236
|
ترتيب الآية | رقم السورة | رقم الآية | الاية |
144 | 2 | 137 | فإن آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا وإن تولوا فإنما هم في شقاق فسيكفيكهم الله وهو السميع العليم |
| | | اگر آنان ایمان بیاورند، همچنان که شما ایمان آوردهاید، و بدان چیزهائی که شما ایمان دارید، ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان (به راه درست خدائی) رهنمود گشتهاند، و اگر پشت کنند (و از حقیقت سرپیچی نمایند و دوباره به رسوم و آداب موروثی چنگ زنند) پس راه اختلاف و دشمنانگی را (با شما) در پیش گرفتهاند، و خدا تو را بسنده خواهد بود و او تو را از (اذیّت و آزار و نیرنگ و دسیسههای) ایشان نجات خواهد داد، و او شنوا و بینا است (و گفتار ایشان را میشنود و کردار آنان را میبیند). [[«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُم بِهِ»: اگر ایمان بیاورند همان گونه که شما ایمان آوردهاید. یعنی ایمان به خدا و کتابهای آسمانی و پیغمبران به طور کلّی که در آیه قبلی مذکور است. واژه (مَا) مصدری است، و مرجع ضمیر (هِ) در (بِهِ)، الله است. «شِقَاقٍ»: جنگ و ستیز. مخالفت. جبههگیری. «سَیَکْفِیکَ»: تو را بسنده خواهد بود.]] |
|
145 | 2 | 138 | صبغة الله ومن أحسن من الله صبغة ونحن له عابدون |
| | | (خداوند ما را با آئین توحیدی و ایمان راستین زینت داده است و) این رنگ و زینت خدا است و چه کسی از خدا (میتواند) زیباتر بیاراید و بپیراید؟ و ما تنها او را میپرستیم. [[«صِبْغَةَ»: رنگ. هیئت. حالتی که چیز رنگ شده به خود میگیرد. «صِبْغَةَ الله»: دین خدا. شریعت خدا، که ایمان است. این واژه از قبیل مشاکله تقدیری است و اشاره به غسل تعمید مسیحیان دارد. یعنی فرو رفتن در آب یا پاشیدن آب بر سر و روی، مایه پاکی معنوی نمیگردد. بلکه آنچه وسیله تطهیر مؤمنان میشود دین خدا، یعنی صبغة الله است. واژه صبغة نخستین، مفعول فعل مقدّری است: صَبَغَنَا اللهُ صِبْغَةً. یا به صورت اغراء: إلْزَمُوا صِبْغَةَ اللهِ. یا بدل از (ملّةَ) در (مِلَّةَ إبْرَاهِیمَ) است. صبغه دوم تمییز است.]] |
|
146 | 2 | 139 | قل أتحاجوننا في الله وهو ربنا وربكم ولنا أعمالنا ولكم أعمالكم ونحن له مخلصون |
| | | بگو: آیا دربارهی (دین) خدا با ما به مجادله میپردازید؟ (و گمان میبرید که خدا پیغمبران را جز از میان شما بر نمیگزیند) و حال آن که او پروردگار ما و شما است (و رحمت خویش را به طور یکسان نصیب هر قومی که بخواهد میکند) و (نتیجهی) کردار ما از آن ما، و (نتیجهی) کردار شما از آن شما است (و هرکس در گرو اعمال خویش است و حسب و نسب باعث امتیاز نیست) و ما با اخلاص او را پرستش میکنیم. [[«تُحَآجُّونَنَا»: با ما مجادله میکنید. «أَتُحَآجُّونَنَا فِی اللهِ؟»: آیا با ما درباره عملکرد خدا مجادله مینمائید؟]] |
|
147 | 2 | 140 | أم تقولون إن إبراهيم وإسماعيل وإسحاق ويعقوب والأسباط كانوا هودا أو نصارى قل أأنتم أعلم أم الله ومن أظلم ممن كتم شهادة عنده من الله وما الله بغافل عما تعملون |
| | | یا میگوئید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودهاند؟ (در صورتی که تورات و انجیل بعد از اینان نازل شدهاند و یهودیّت و مسیحیّت پس از ایشان پیدا آمدهاند!) بگو: آیا شما بهتر میدانید یا خدا؟ (چرا آنچه را که در این باره در کتابهای آسمانیتان آمده است پنهان میدارید؟) و چه کسی ستمگرتر از آن کس است که گواهی و شهادت الهی را که نزد او است پنهان دارد؟ و خدا از آنچه میکنید غافل و بیخبر نیست. [[«أَمْ»: یا این که. «أَظْلَمُ»: ستمکارتر. «کَتَمَ»: پنهان کرد. «مِنَ اللهِ»: از سوی خدا. واصله از سوی خدا.]] |
|
148 | 2 | 141 | تلك أمة قد خلت لها ما كسبت ولكم ما كسبتم ولا تسألون عما كانوا يعملون |
| | | (به هر حال) آنان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آوردهاید از آن شما است، و دربارهی آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشود (و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست و کسی را به گناه دیگری نمیگیرند). [[«خَلَتْ»: رفته است. سرخود گرفته است.]] |
|
149 | 2 | 142 | سيقول السفهاء من الناس ما ولاهم عن قبلتهم التي كانوا عليها قل لله المشرق والمغرب يهدي من يشاء إلى صراط مستقيم |
| | | نابخردان مردم خواهند گفت: چه چیز ایشان را از قبلهی خود که بر آن بودند برگرداند؟ بگو: خاور و باختر (و همهی جهات دیگر) از آن خدا است. هر که را بخواهد به راه راست رهبری مینماید. [[«السُّفَهَآءُ»: جمع سفیه، کمخردان. نابخردان. «وَلاّهُمْ»: روگردان کرد. منصرف ساخت.]] |
|
150 | 2 | 143 | وكذلك جعلناكم أمة وسطا لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا وما جعلنا القبلة التي كنت عليها إلا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب على عقبيه وإن كانت لكبيرة إلا على الذين هدى الله وما كان الله ليضيع إيمانكم إن الله بالناس لرءوف رحيم |
| | | و بیگمان شما را ملّت میانهروی کردهایم (نه در دین افراط و غلّوی میورزید، و نه در آن تفریط و تعطیلی میشناسید. حق روح و حق جسم را مراعات میدارید و آمیزهای از حیوان و فرشتهاید) تا گواهانی بر مردم باشید (و بر تفریط مادیگرایانِ لذائذ جسمانی طلب و روحانیّت باخته، و بر افراط تارکانِ دنیا و ترکِ لذائذ جسمانی کرده، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جادهی اعتدال مشاهده نمائید) و پیغمبر (نیز) بر شما گواه باشد (تا چنانچه دستهای از شما راه او گیرد، و یا گروهی از شما از جادهی سیرت و شریعت او بیرون رود، با آئین و کردار خویش بر ایشان حجّت و گواه باشد). و ما قبلهای را که بر آن بودهای (و تا کنون به سوی آن نماز خواندهای و هم اینک فرمان روکردن به جهت کعبه صادره شده است) قبله ننموده بودیم مگر این که بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی مینماید و چه کسی بر پاشنههای خود میچرخد (و به عقب بر میگردد تا صف ثابتقدمان بر ایمان، و فرصتطلبان بیایمان از هم روشن و جدا شود). و اگرچه (تغییر قبله برای کسی که الفت گرفته است بدان رو کند) بس بزرگ و دشوار است مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد (به احکام دین و راز قانونگذاری و بداند که هدف از روکردن به این سو یا آن سو اطاعت فرمان خدا است نه به خاطر تقدّس خود جهات) و خدا ایمان شما را (که انگیزهی پیروی از پیغمبر است) ضایع نمیگرداند (و اجر و پاداش عبادات قبلی شما را هدر نمیدهد، چه) بیگمان خدا نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است. [[«أُمَّةً وَسَطاً»: ملّت دادگر گزیدهای که راه تفریط و افراط نپوید. «وَسَطاً»: متّصف به فضائل. مرکز فضائل و حسنات. دادگر. مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن مساوی است. اطلاق حالّ بر محلّ است. «شُهَدَآءَ»: گواهان. «شُهَدَآءَ عَلَی النَّاسِ»: گواهان بر مردم در روز رستاخیز. «وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً»: پیغمبر بر شما گواه باشد در روز رستاخیز (نگا: نساء / 41). «لِنَعْلَمَ»: تا روشن و معلوم گردانیم. خدا همیشه عالم و آگاه است و گذشته و حال و آینده در برابر علم او یکسان است. لذا مراد از واژههائی چون (نَعْلَمَ) و (یَعْلَمُ اللهُ) و عباراتی از این قبیل، این است که علم غیبی خدا به علم عینی تبدیل شود و آنچه در پس پرده غیب نهان بود، برای مردم به صحنه ظهور برسد و عیان گردد (نگا: آلعمران / 140، توبه / 16). «یَنقَلِبُ عَلَی عَقِبَیْهِ»: بر پاشنههای خود میگردد. مرتدّ میشود و از دین برمیگردد. «عَقِب»: پاشنه. «إِنْ»: مخفّف از مثقّله است. «کَانَتْ»: اسم آن (هِیَ) است که مرجع آن (قِبْلَة) است. «کَبِیرَةً»: سنگین. دشوار.]] |
|
151 | 2 | 144 | قد نرى تقلب وجهك في السماء فلنولينك قبلة ترضاها فول وجهك شطر المسجد الحرام وحيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره وإن الذين أوتوا الكتاب ليعلمون أنه الحق من ربهم وما الله بغافل عما يعملون |
| | | ما روگرداندن تو را گاهگاهی به سوی آسمان میبینیم (و پیام آرزوی قلبی تو را جهت نزول وحی در مورد تغییر قبله دریافت میداریم) پس تو را به سوی قبلهای متوجّه میسازیم که از آن خوشنود خواهی شد، و لذا رو به سوی مسجدالحرام کن، و (ای مؤمنان!) در هر جا که بودید روهای خویشتن را (به هنگام نماز) به جانب آن کنید. کسانی که کتاب بدیشان داده شده است (یعنی یهودیان و مسیحیان) نیک میدانند که چنین گرایشی (به جانب مسجدالحرام) حق است و به فرمان پروردگارتان میباشد (ولی با وجود این از فتنهانگیزی دست بر نمیدارند) و خدا از آنچه میکنند بیخبر نیست. [[«تَقَلُّبَ»: روی به این سو و آن سو گرداندن. چرخش. «وَجْهِ»: چهره. «نُوَلِّی»: میگردانیم. متوجّه میکنیم. «شَطْرَ»: سو. جانب. «حَیْثُ مَا»: هر کجا. «أَنَّهُ»: مرجع ضمیر (هُ)، تغییر قبله یا روکردن به کعبه است.]] |
|
152 | 2 | 145 | ولئن أتيت الذين أوتوا الكتاب بكل آية ما تبعوا قبلتك وما أنت بتابع قبلتهم وما بعضهم بتابع قبلة بعض ولئن اتبعت أهواءهم من بعد ما جاءك من العلم إنك إذا لمن الظالمين |
| | | و اگر هر نوع برهان و حجّتی برای آنان که کتاب بدیشان داده شده است (یعنی یهودیان و مسیحیان) بیاوری (و آن ادلّه و براهین را بر صدق تغییر قبله از بیتالمقدّس به مسجدالحرام ارائه نمائی، تو را باور نمیدارند و) از قبلهی تو پیروی نمینمایند، و تو (نیز که در پرتو وحی، قبلهی راستین ابراهیم را باز شناختهای، دیگر) از قبلهی ایشان پیروی نخواهی کرد، و برخی از آنان هم از قبلهی برخی دیگر پیروی نمینمایند (بلکه بر اثر تقلید کورکورانه، یهودیان به سوی مشرِق، و مسیحیان به جانب مغرب رو میکنند و آمادهی پذیرش دلیل و برهانی نیستند) و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی (و برای سازش با آنان رو به قبلهی ایشان شوی) بعد از آن که علم و دانائی به تو دست داده است (و به حقیقت امر آشنا گشتهای) در این صورت تو بیگمان از زمرهی ستمکاران خواهی بود (و حاشا که چنین کنی. بلکه این اندرزی است برای مؤمنان که هرگز چنین نکنند، و کسی به خاطر کسی حق را رها نسازد و از باطل پیروی نکند). [[«آیَةٍ»: حجّت. دلیل. «مِن بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ»، پس از آن که توسّط وحی از باطل آگاهی یافتهای و حق برای تو روشن شده است.]] |
|
153 | 2 | 146 | الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون أبناءهم وإن فريقا منهم ليكتمون الحق وهم يعلمون |
| | | آنان که بدیشان کتاب (آسمانی) دادهایم، او را (که محمّد نام و پیغمبر خاتم است، خوب) میشناسند، بدان گونه که پسران خود را میشناسند، و برخی از آنان بیگمان حق را (از جمله پیغمبری محمّد و قبلگی کعبه را) پنهان میدارند، در حالی که میدانند. [[«یَعرِفُونَهُ»: او را میشناسند. از او آگاهی دارند. مرجع ضمیر (هُ) پیغمبر (است (نگا: جاثیه / 23). «فَرِیق»: فرقه. دسته. گروه. «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»: و حال آن که آنان میدانند.]] |
|